مروری بر دوره دبیری ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی در نیشابور تحصیل علم کرد و با سمت دبیری وارد دیوان رسالت سلطان محمودغزنوی شد و زیر دست خواجه بونصر مشکان رئیس دیوان رسالت شاگردی کرد ( گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 21). البته سعید نفیسی سن ورود بیهقی به خدمت دیوانی را 46 سال نوشته است که طبق نظراو تاریخ شروع به  کار وی به سال431-2/1040-41برمی گردد.به نظر والدمن (زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی، ص64) این تاریخ دیر است زیرا محمود تا آن زمان درگذشته بود. نفیسی به قسمتی از تاریخ اشاره می کند که بیهقی وقایع سال 451 را آورده و گفته است  تا ان زمان بیست سال بود که در خدمت غزنویان بوده است. طبق این تاریخ آغاز به کار وی به سال 431-2برمی گردد . این همان سالی است که رئیس دیرین بیهقی در دیوان رسائل بونصر مشکان نیز درگذشته بود.درست آن است که بنا به تاریخ بیهقی مشهور به تاریخ مسعودی ، بیهقی بیشتر در دوره مسعود خدمت کرده است.این هم که تاریخ بیهقی تاریخ مسعودی خوانده می شود از آن روست که رسم ، تقدیم و به نام کردن آثار تاریخی و علمی به نام حاکم زمان بوده است. ابوریحان بیرونی هم بین سنوات 422 تا 427 کتاب قانون مسعودی را به نام سلطان مسعود تالیف کرد (تاریخ دیالمه و غزنویان ، عباس پرویز، ص351) .

   مخدوم بودن مسعود البته نتوانسته باعث حزم و خودسانسوری مطلق بیهقی باشد. ابوالفضل ، داستان کشته شدن ابوطلحه شیبانی را به گناهی نکرده ، آنگونه بازکرده که گویی تنفری شدید نسبت به مسعود در دل احساس می کند: پوست کسی را باز کردن و یکسره از تن بیرون کشیدن و پیکر را در سرگین دانی افکندن.یا تحلیل رفتارمسعود با حسنک و ساختن پیام دروغین از زبان خلیفه، و ایستانیدن پیکان که از بغداد آمده اند و برانگیختن ذهن خواننده به طرح این پرسش که مسعود چگونه اجازه داد که  با سر بریده حسنک وزیر آن گونه رفتار ناشایست بشود که دوستان بوسهل را هم دل به هم آید و از هوش شان ببرد ( "نقد و بررسی کتاب زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی"، سیروس مهدوی،  ص149) ؛ هر چند گزارش خلوتی میان مسعود و بوسهل ، خط مشی و سیاستهای کلان حکومت مسعودی را معلوم می کند ( "بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی"، جمال رضایی ، ص 227) .

   چون مسعود به قتل رسید و مودود به روی کار آمد بیهقی همچنان بر سر کار بود ( تاریخ ادبیات ایران ، فروزانفر،  327) . پس از مودود که از 434 تا 441 سلطنت کرده بود و در عصر او بیهقی شغل دیوان رسالت داشت ( تاریخ دیالمه و غزنویان ، عباس پرویز، ص 466) و پس از سلطنت مشترک چند روزه فرزند خردسال او و سپس فرزند مسعود که روی هم کمتر از دو ماه دوام داشت ، عبدالرشید کوچگترین فرزند بازمانده سلطان محمود را از حبس بیرون آوردند و بر تخت سلطنت نشاندند .در زمان عبدالرشید که در شعبان سال 441 سلطنت یافته بود چندی صاحب دیوانی انشا کرد لیکن به تهمت حاسدان معزول و محبوس شد ( تاریخ ادبیات ایران ، صفا ، ج2، ص89). به قول ابن فندق، از جهت مهر زنی ، قاضی او را در غزنی حبس فرمود و بعد از آن طغرل برار که غلام گریخته محمودیان بود ملک غزنی به دست گرفت و سلطان عبدالرشید را بکشت و خدم ملوک را به قلعه فرستاد و از آن جمله یکی ابوالفضل بیهقی بود که از زندان قاضی با حبس قلعه فرستاد ( "نکته ای در باب تاریخ بیهقی و قتل حسنک وزیر"، باستانی پاریزی، ص 167).

   دوره امارت طغرل برار چندان دوام نیاورد و بیش از 57 روز طول نکشید زیرا غلامی به نام نوشتگین زوبین دار او را کشت و بار دیگر حکومت به خاندان غزنوی و سلطنت به فرخزاد بن مسعود رسید. بیهقی در دوره فرخزاد نیز هنوز دبیر دیوان رسالت بود و ظاهرا در اواخر همین دوره بود که نامه معروف صلح نامه ( کتاب الصلح) را در موضوع مصالحه چغری بیک داوود بن میکائیل سلجوقی با غزنویان تنظیم و کتابت کرد ( " ابوالفضل بیهقی" ، رضا مصطفوی سبزواری، ص 326). در این دوره مقداری بر سر کار بود و لیکن پس از مدت کمی گوشه گیری اختیار کرده و از کار کناره جسته است . او که ظاهرا از 431  در غزنین بوده و به جایی مسافرت نکرده بود به مشی خود ادامه داد و در همانجا ماند : "واکنون فرسوده گشتم که 20 سال است که اینجایم ". پیشتر هم گفته است که سال مذکور مطابق بوده است با سال 451 ( تاریخ ادبیات ایران ، فروزانفر، ص 328).

   ابوالفضل بیهقی که 85 سال در جهان زیسته و سرد و گرم روزگار دیده است ، به نظر جلال متینی رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد و دبیر مجلس بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی( یادنامه ابوالفضل بیهقی، ص هفده) ، واقعه نگاری ساده نیست بلکه مردی است اهل اندیشه و هر نکته ای کافی است تا افکاری حکیمانه در مغز او برانگیزد و ما را فرایاد آورد که " سخت عجب است کار گروهی از فرزندان آدم علیه السلام که یکدیگر را بر خیره می کشند و می خورند از بهر حطام عاریت را . آنگاه خود می گذارند و می روند تنها به زیر زمین با وبال بسیار و در این چه فایده است ؟ یا کدام خردمند این اختیار کند؟ " او مورخی حق گزار است که همواره به دنبال نشر راستی و درستی بوده است : " محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند" (همان) .