تسخیر لانه

تسخیر لانه

مراد تسخیر لانه جاسوسی امریکاست . آن قدری که من می دانم هنوز کتاب یا گزارش جامعی در این باره انتشار پیدا نکرده . و در عین حال خیلی دوست دارم بتوانم در مورد آن چیزی بنویسم . شاید نامش را گذاشتم " قصه لانه" . که واقعا هم قصه ها دارد در دل خودش . شاید هم " خانه دشمن کجاست؟ " . البته کتابی هم درآمده در باره تسخیر سفارت امریکا - در 13 آبان 1358 که 444 روز طول کشید ، به روایت حبیب الله بیطرف که خودش آن روزها جزء " دانشجویان مسلمان پیرو خط امام " بوده و از دیوار بالا رفته - به اسم " آن سوی دیوار"و منتشره از طرف انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که از نهادهای تبلیغی معتبر و رسمی است . سید احمد خمینی وقتی گفته بوده : امام سالهاست که از دیوار امریکا عبور کرده است . هم او پیش از تسخیر سفارت در جلسه مهمی در این باره شرکت داشته ( ر. ک : علی ملیحی ، " پشت پرده گروگانگیری : موسوی خوئینی ها و احمد خمینی" ، اندیشه پویا ، س13، ش94، دی و بهمن 1403، ص98 و 99) .

ادامه نوشته

حافظ در چین

حافظ در چین

منظورم شعر حافظ در چین است نه خود حافظ ؛ که اصلاً بودنش در جایی به بودن خودِ فیزیکش نیست . ای برادر تو به قول مولوی - همه اندیشه ای! که : کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب . و دغدغه او نیز خود این بوده است که : پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشاق بود . و چه پرده گشایی ها که او کرده است از عشق . و به نظرم باز هم : ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم ای عشق ( در کلمه ی عشق و جلوه گریهایش ر. ک : مهین دخت صدیقیان ، فرهنگ واژه نمای حافظ ، امیرکبیر ، 1366) .

باری سخن از این است که شعر حافظ است که قاره در می نوردد و از غرب آسیا به شرق ، که به اقصای شرق می رود ، نه تقلیدهایی که بر آن نام شعر می نهیم .

ادامه نوشته

دیدار سوم در ساحت حسین(ع) - 6

جمعه 24 مرداد . دیشب برای دوم در این سفر و درشبی که می خواهیم فردایش خاک عراق را ترک کنیم رفتیم حرم امام حسین(ع). البته من بعد از فشار زیادی که از جمعیت پر فشار و هُل دهنده خوردم در ابتدای بین الحرمین صلاح ندانستم وارد حرم ها بشوم ، چون احتمال دادم فشارها با زیادشدن جمعیت تشدید بشود . نفهمیدم چرا هل می دهند . روی پله های ابتدای بین الحرمین آنقدر فشار زیاد شد که مردم داشتند روی هم می ریختند و هر آن ممکن بود صحنه ای مثل مِنا درست بشود که عده ای بیحال شدند و زیر دست و پا ماندند و بعد عده ای برای در بردن خودشان از روی آنها رد شدند و چند صد نفر الکی تلف شدند ، هر چند چون در مراسم حج بود و رابطه مان هم با سعودی ها خوب نبود و می گفتیم آنها باعث راه بندان و مشکل شده اند درگذشتگان شهید محسوب شدند . اینجا ممکن بود یکی دو تا از خانمهای همراه ما هم زیر دست و پا بمانند ، که بخیر گذشت . و شکر خدا که این سفر تا اینجا بخیر گذشته .

ادامه نوشته

دیدار سوم در ساحت حسین(ع) - 5

پنجشنبه 23 مرداد . در این چند ساله و بیشتر این یکی دوماهه ی محرم و صفر آنقدر نوحه و مصیبت و فریاد نوحه خوانی و سینه زنی شنیده ایم بد هم نیست خیلی - که در صدای کولر و در گوشمان و در هر صدای مبهمی ، ادامه ی همان صدای نوحه و همراهی سینه زن ها شنیده می شود . یک جور مرورِ در همِ همه ی صداهای اینچنینی تلویزیون و رادیوی خودمان ، موکبهای بین راهی ایران و عراق ، بلندگوهای مرزهای دو کشور ، صحنهای ائمه ششگانه عراق ( امام علی ، امام حسین ، امام کاظم ، امام جواد ، امام هادی ، امام حسن عسکری علیهم السلام) و احیاناً مسجد کوفه[1] و خانه ی علی[2] در جنب مسجد کوفه ، زیر صدای کولر و توی گوشم هست . یکی آمده بود صدا بزند صبحانه ، صدایش به کسی نمی رسید . البته دستگاه هاضمه ی هر کس خودش هم بموقع صلای دعوت می دهد .

ادامه نوشته

دیدار سوم در ساحت حسین(ع) - 4

چهارشنبه 22 مرداد . دیشب از حدود 10 راه افتادیم پیاده برای زیارت . و تا برگردیم شد یک ربع به 3 . شکر خدا با همه شلوغی ، به کمک علی(حمزه) و محمد علی هم تا پای ضریح امام حسین (ع) رفتیم و هم به ضریح حضرت ابوالفضل(ع) رسیدیم . محمد علی از راهنما یا مسیریابِ نشان به زبان فارسی استفاده می کرد . خانم گوینده را به اسمی که نفهمیدم وجه تسمیه اش از کجا آمده بود می گفتیم "منیژه" ! بیشتر از مسیرهای میان بُر و کوچه های میان بُر می رفتیم. یعنی بُرده می شدیم ، چون " نشان" و منیژه خانم قرارشان همین است که مسیرهای کوتاه و خلوت را نشان بدهند .

حدود سه کیلومتر و هفتصد هشتصد را رفتیم و همین مقدار را برگشتیم . مقدار زیادی خانه در مسیر به چشم می خورد که برای فروش گذاشته بودند . یعنی در ورودی خانه تابلو یا تراکتی گذاشته بودند : " الدار ]یا دار [ للبیع " . خانه هایی شیک و جادار و تر و تمیز ، تا خانه هایی متوسط و بعضا درب و داغان .

ادامه نوشته

کجاییم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

کجاییم؟

با نگاهی به

وضعیت فکری ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی ایران

محمدحسن صنعتی

1404ش.

اشاره

در این نوشته حرف هایی جا می گیرد که به نظرم رسیده است ، یا من می گویم و شاهد سخن از گفته ی دیگران می آورم ، یا من و دیگران می گوییم ، یا دیگران گفته اند و من در آنها به نظر تایید یا رد نگریسته ام و البته به قدر تبصره ای اِن قلت کرده ام ، یا دیگران گفته اند و فکر می کرده ام آن حرف ها از سنخی است که صرف نظر از رد و قبولش خوب است اهل نظر از آنها باخبر باشند ( و احیانا اگر می خواهند نظری بدهند) ، ... اما هر چه باشد دنبال جمع بندی حرفها به سیاق این است و جز این نیست نیستم . حرف حتی الامکان به اختصار نقل می شود و حداکثر ممکن است در پس و پیش آن نکته ای در میان گذاشته شود و غالبا نشود . اما قرار نیست لزوما حرف ها در پیوند با حرف های صدر و ذیل خود باشند . ممکن است سبک تازه ای باشد و بتواند گفت و گوی مفیدی ایجاد کند.

در میدان فکر

علم یعنی قدرت

نیچه که برخی وی را پرنفوذترین متفکر در تفکر قرن بیستم می دانند بنیان اصلی عالم جدید را "خواست قدرت" می داند . او به این دریافت خود چنان وسعت می بخشد که حتی اخلاق و ارزش و حقیقت را هم نمودی از "خواست قدرت" تلقی می کند . با این مبنا علم نیز نتیجه "خواست قدرت" است . باید توجه کرد که منظور از "قدرت" تنها قدرت نظامی و صنعتی نیست ، چنان که برخی کشورهای اروپایی ارتش و قدرت نظامی و تسلیحاتی بزرگ به معنای متعارف ندارند ولی جزو قدرتمندترین کشورهای جهان اند (رضا داوری ، در باره علم ، 1386، ص168) .

ادامه نوشته

سرمایه های معنوی

سرمایه های معنوی

محمدحسن صنعتی

یکی از مشکلات ظاهرا حل نشدنی ایران چیزی است که از آن معمولا تعبیر به قحط الرجال و بعضا جهل الرجال ( لابد یعنی ناشناخته ماندن رجال ) شده است و این می تواند ناشی از آن باشد که برای ما معمولا هیچ وقت چیزی به اسم سرمایه موضوعیت نداشته است و به وجه اولی ، شناخت سرمایه اعم از مادی و معنوی و اجتماعی و از این قبیل . بعد از انقلاب پربعید نیست که در سال های نخست این مشکل یا مسئله و آتش زیر خاکسترِ آن با باد گرایش های چپ ( نه لزوما چپ حزبی) دامن خورده باشد ؛ اما باید در سال های بعد مشمول اصلاح نگرش می شد . یعنی باید در همه رویکردها و زمینه ها می فهمیدیم که بدون شناخت و رسمیت بخشیِ سرمایه در انواع آن - و البته با مراعات قواعد علم و دین در باب آن - نمی شود کاری از پیش برد ، که نشد . مسئله در کشور ما از دیرباز - به قدری گل درشت و چشمگیر بوده که حتی مقامات خارجیِ مهمان در دربارهای ایران هم در نگاه نخست متوجه غفلت ما می شده اند.

ادامه نوشته

ایرانی معاصر و اندیشه ورزی

ایرانی معاصر و اندیشه ورزی

محمدحسن صنعتی

ایران ، از اسطوره تا تاریخ ، از دیروز تا امروز همواره میدان اندیشه ورزی چهره هایی بوده است که دغدغه حقیقت و حقانیت داشته اند و البته پربعید نبوده است که در این رهپوییِ حقیقت جویانه ره به خطا نیز رفته باشند. مع الوصف ، "دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی". منوچهر ، فرزند پشنگ و نوه دختری "ایرج" که نام "ایران" بدو بازبسته است ، نیز جانشین و پادشاهِ پس از فریدونِ فرخ و دادگر، اندیشه مندِ حق و تکلیف در قبال رعیت و سپاه بوده است . "آگاه باشید که مر مَلک را حق بُوَد بر سپاه ، و رعیت را نیز بر ملک حق است و سپاه را نیز همچنین . اما حق ملک بر سپاه آن است که او را فرمان کنند و با دشمن حرب کنند و او را نصیحت ]و خیرخواهی[ کنند اندر آن حرب ، تا دشمن ازو بازدارند و پادشاهیِ او بَرو نگاه دارند ، و حق ایشان برو آن است که ایشان را روزیها بدهد و به وقت بدیشان برساند و تأخیر نکند .

ادامه نوشته

ضرورت گفت و گو و چنبره چالشها

ضرورت گفت وگو و چنبره چالشها

محمدحسن صنعتی

هر چند به نظر می رسد که نباید در ضرورت گفت و گو تردیدی باشد ، هستند کسانی که البته با بیانی کنایه آمیز می گویند : گفت وگو برای ما نه تنها نفع ندارد ، که ضرر هم دارد . به نظر آنها ، تا زمانی که شما ارزشهای غربی را بپذیرید ]که عملا پذیرفته ایم[ ، گفت وگو معنا ندارد. هنگامی می توان گفت وگو کرد که شما برای ارزشهای غربی مشروعیت قائل نباشید و خودتان هم ارزشهایی برای عرضه داشته باشید ، که برتر از ارزشهای آنها هستند . در آن صورت است که می توانید مذاکره کنید ؛ چیزی بدهید و چیزی بگیرید . اما وقتی که چیزی برای ارائه نیست ، بهتر است که انسان با کسی حرفی نزند ، چون ضعیف است و آدم ضعیف همیشه مقهور و منفعل است ( دهشیار ، "ضرورت گفت و گوی تمدن ها"، 1382، ص137) . با این حال ، گفت و گو ، حتی بی نتیجه اش هم سازنده است . بلکه گفت و گو خود ، هدف و نتیجه تواند بود. لازم نیست گفت و گو مثلا در مورد تمدن ها به نتیجه ای برسد . بلکه همین که طی آن دیدگاه ها شناسایی یا شناسانده شوند کافی است .

ادامه نوشته

ایران و غرب اندیشی ، پرستش و پرهیز

ایران و غرب اندیشی ، پرستش و پرهیز

محمدحسن صنعتی

این سخن که "ما باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی بشویم" به یکی از روشنفکران زمان ما یعنی سید حسن تقی زاده نسبت داده شده و البته هر نوع تبصره ای که او بعداً به سخن خویش زده باشد به قوّت اصل سخن نخست که به زبان آورده نبوده است - ، قریب به مضمون و با تعابیر مختلف یا به نحو مندرج در فحوای دیدگاه های افراد دیگری هم وجود داشته است . آنچه در تاثیر و تاثر بر چنین پندری یا از چنین پنداری در دوره معاصر به چشم آمده واکنش هایی گوناگون در میانه دو طیف پرستش و پرهیز بوده و هست . پس برای مروری بر طرز تلقی ما از غرب باید برگشت به ابتدای دوره ای که ما با فرنگ و محصولات فرنگ آشنا و بلکه ذوق زده شده ایم و شلوارفرنگی ، نخودفرنگی ، هویج فرنگی ، گوجه فرنگی و امثالهم شناخته ایم. و جالب اینکه اصطلاح فرنگ و فرنگی در زبان فارسی معنی دقیق ندارد . "این کلمه در آغاز برای اشاره به دیار فرانسه france] و پول آن مشهور به فرانک فرانسه[ به کار می رفت . ولی خیلی زود معنای عام تری به خود گرفت و برای اشاره به اروپای غربی و غرب یا کل مغرب زمین نیز به کار گرفته شد" (بروجردی ، روشنفکران ایرانی و غرب ، 1384، ص 94) . پس اگر فرنگِ متداول در زبان عالم و عامی ما به معنی غرب است باید در معنی غرب و مشتقات آن مثل غرب شناسی ، غرب گرایی ، غرب زدگی و غرب ستیزی درنگ کنیم.

ادامه نوشته

انفعال ، درد تاریخی کارگزاران ایران

انفعال ، درد تاریخیِ کارگزاران ایران

محمدحسن صنعتی

درد فراگیر جامعه ما و جوان ما که حالا دیگر مزمن و تاریخی هم شده ، انفعال است و خود کم بینی . حاصلش هم غربی اندیشی و در عین حال شعار ضد غربی دادن است . در راهیپمایی های ابتدای انقلاب اسلامی می دیدیم کسانی را که اورکت امریکایی پوشیده بودند و شعار "مرگ بر امریکا" سرمی دادند. حاصلش امروز این است که جوان در برابر جامعه بی رحم و بی عاطفه و دلسردکننده و مأیوس کننده ، بی بزرگترهایی امیددهنده به خود واگذار شده است . " انسان شرقی ، خود را ابژه ای یا شیئی ناچیز و بی دست و پا و نادان و ناتوان می یابد ؛ آن هم در برابر سوژه ای همه دان و همه توان که تا نهفته ترین لایه های درون و باطن او ، به درون تمامی تاریخ و سنت و دانش و هنجار و رفتار او ، در تمام نظام سیاسی و اقتصادی او رخنه می کند و با شناختی که از آن دارد ، در آن هر گونه که بخواهد تصرف می کند.

ادامه نوشته

از خلال کتاب کوچک فلسفه

از خلال کتاب کوچک فلسفه

محمد حسن صنعتی

گریگوری برگمن کتاب خوبی دارد به نام کتاب کوچک فلسفه . کیوان قبادیان آن را به خوبی ترجمه کرده است . امیدوارم خوانندگان این یادداشت فرصت و امکان پیدا کنند و این کتاب را که نشر اختران چاپ اول آن را سال 1384روانه بازار نشر کرده است بخوانند . با این حال دریغم می آید تا دسترسی خوانندگان به اصل کتاب ، بخشی از سخنان حکیمانه فلاسفه معرفی شده در این کتاب 168 صفحه ای را بازنشر نکنم .

بنا به مندرجات کتاب ، تالس و سقراطیان (469-640پیش از میلاد) برای تشریح ماهیت عالم تلاش کردند. برای ادعاها و اظهارات خود برهان ارائه می کردند . و مسائل بنیادی فلسفه را مطرح کردند. و اینکه : به گفته امپدوکلس ، خدا دایره ای است به مرکز همه جا و محیط هیچ جا . یا دموکریت می گوید : چه بسیار کسان که خیلی می دانند ، اما از خرد بی بهره اند . یا اینکه : دشمنم آن کس نیست که بر من ستم روا می دارد . بلکه کسی است که قصدش ستم کردن به من است .

ادامه نوشته