درسهای دهه فجر/دکتر صنعتی
یادمان هست که در همان سالها منافقین کوشش کردند انقلاب امام را با دزدیدن آن از طریق دزدیدن شخصیتهای تراز اول و دوم به انحراف کشند. برای خنثی کردن این قبیل توطئه ها بود که آیت الله طالقانی جابجا سعی می کرد ارادت خالصانه خود را به امام نشان دهد.قدس سرهما. یک بار ایشان در ماجرای کردستان و ضرورت حضور سریعتر نیروهای مدافع نهضت فرمودند :رهبر اگر فرمان دهد من خودم لباس سربازی می پوشم وسوار تانک می شوم و در میدان نبرد حاضر می شوم.دزدیده شدن انقلاب تجربه تلخی است که ممکن است در مورد انقلابهای موسوم به "بیداری اسلامی" تکرار شود.
کمی فکر کنیم/دکتر صنعتی
کار عقلی/دکتر صنعتی
عقل مرتبه ای دارد که بعضا در بیان عارفان فراگیری آن باعث شده تا آن را جان فراگیر هستی در شمار آورند.مولانا زبان حال اجزاءکائنات را این گونه به وصف در می آورد:
جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان
ماسمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
(ر.ک.غلامحسین ابراهیمی دینانی،آینه های فیلسوف،۱۳۸۰،ص۲۴۴)
جهل کهنه و نو/دکتر محمد حسن صنعتی
عوامل بروز و گسترش این علم زدگی گوناگون است.بعضی مان در یک دوره هایی فکر کرده ایم حالا که متدین ها یا متدین نیستند یا بلد نیستند درست و حسابی دین بورزند پس دین به درد نمی خورد . حداکثر به در د همین می خورد که در پستوی زندگی های فردی آن هم فقط در عباداتش دین داشته باشیم و بس. دین باشد برای وقتهایی که می گذاریم برای عبادت. بلکه کفاره ی گناهانمان باشد. اما دنیا که این حرفها برنمی دارد. توی دنیا باید دوز و کلک بلد باشی تا کارت پیش برود. توی دنیا باید بیشتر کیف کرد. کیف هم در گرو این است که بیشتر داشته باشی. برای رفاه و راحتی و لذت بیشتر هم باید مخت را به کار بیندازی که اسمش می شود پیشرفت تکنولوژیک. این تکنولوژی می تواند کمکت کند که معادنت را استخراج کنی و بخوری و اگر کم آوردی جوری که از تو تشکر هم بکند لقمه ی جهان سومی یا جهان جنوبی و جهان شرقی را کش بروی تا بشود کش لقمه. وقتی علم می تواند تمام این تمنیات را برایمان راست و ریس کنذ دیگر دین را می خواهیم چه کنیم؟علم را می گذاریم جای دین.
کاردرستها
وحدت مسلمانها و تهدید جدی جهانی
موقعیت مطهر
این دقیقه ای ست که باید به جای مالیخولیای قدرت واین تصور که در مسائل فرهنگی"همه چی آرومه" معرفت خودمان را در طراحی و تولید موقعیت برای مومن شدن و مومن ماندن مردم ایران - وبعد دنیا- تعمیق و توسعه بدهیم. نگوییم اگر من رئیس شورای اسلامی شنگول آبادهم بودم خدای معرفتم و حتی استادان دانشگاه و حوزه هم باید بیایند پای حرفهایم!
عقل , انسانی و همگانی ست
فرهنگ بزرگی
طبقه و تایتل
رد شویم.از آن بچه ها فوقش ده تایشان به جایی رسیدند.نفهمیدیم اسم گذاریها و تلقینهای آن دو تا شیر پاک خورده آنها را ناکار کردیا معلمها گرفتار قرض و قوله هایشان شدند. بعدها هرچه برای نشریه ی اتحادیه دانش آموزان شهر دنبال یکی می گشتیم که سرش به تنش بیرزد پیدا نمی کردیم تا اینکه عکس چند تایشان را توی یک مجله ی انگلیسی زبان دیدیم با شرح و تفصیلات که فلانی مخترع دستگاه نک و نال(مثل ماشین کوکی هایی که مرتب می گوید fire) شده است و یکی شان اولین چاپخانه را وارد شهر کرده است. یکی شان هم ظاهرا از کتابفروشی بر خیابان پول خوبی به جیب زده بود.
از اینها که بگذریم اگر قرار باشد به هر کس نمره ای بدهیم آن هم از این نوع کسی نمی ماند که بشود الگو قرارش داد. شاید به این نکته مربوط باشد. مدتی فکر می کردم که چرا بعضی نشریات که وقتی اسم آن طرف آب وسط می آید قند توی دلشان آب می شود عکس چهره چاپ می کنند.تدریجا به این صرافت افتادم که یک دلیلش این است که ما چشم دیدن "چهره "به قول امروز و "قهرمان" به قول دیروز را نداریم در حالی که آدم های جامعه، مجله خوان یا بیننده ی فیلم از آشنایی با چهره خوششان می آید.بد هم نیست اگر بتوانیم کسانی را چهره کنیم که قابلیت الگو شدن را داشته باشند . مگر غیر از این است که در دین هم ما توصیه شده ایم به آنکه کسی را صاحب کرامتی را الگوی خود قرار دهیم. پیامبر خدا به عنوان اسوه ی امت اسلامی و بلکه جهان بشریت معرفی شده است. امام حسین (ع) که قصدش اصلاح امت جدش بوده است با قیامی قهرمانانه حماسه ی بزرگ و همیشه زنده ی عاشورا را آفرید به گونه ای که حتی آزادگان غیر مسلمان هم بعضا در قیامهای آزادیخواهانه شان از حضرت الهام گرفته اند. ما با قهرمان داشتن مشکل داریم. حرفهای قشنگ قشنگ توی سر مان انداخته اند که بعد از عقب نشینی گالیله دوستدارانش گفتند :"بدبخت ملتی که تو قهرمانش باشی"و او جواب داد که "بدبخت ملتی که منتظر قهرمان است!" همانها که این حرفها را چا پ می زنند کارهای فرهنگی شان را با قهرمان تراشی پیش می برند. حاصلش اینکه امروز بچه ی من و شما "مسی"فوتبالیست را با همه ایل و تبارش می شناسد اما انگار حتی یک بار نام "بهروز مرادی" قهرمان مقاومت در خرمشهر-که مدتی خونین شهر خوانده می شد- را نشنیده است.
میل به نمره دادن
بزرگوارهایی مثل استاد دینانی و استاد اعوانی ودکتر گلشنی که حرف برای گفتن دارند ناشی از آن است که رسم ادب می دانسته اند ودر محضر بوعلی و فارابی و ابن رشد زانوی تلمذ زده اند .چنانکه عزیزانی چون سهراب و قیصر امین پور و سلمان هراتی ریزه خور خوان با برکت بیدل و صائب و سعدی بوده اند که امروز نکته ای گفته اند و حکمتی پرداخته اند.ولیکن ما امروز قبل از آنکه مقر و مذعن به ندانستن باشیم و دست استسقا در برابر پیشقراولان قافله ی جست و جو پیش آوریم تا تشنگی معرفتمان را بنشانند قلم بر سر دست می گیریم تا برای آموزگاران روزگار کارنامه بسازیم و نمره بپردازیم.هر نامی که می شنویم اول براق طی الارضی به مجال یک تا دو دقیقه در شش-هفت دهه عمر علمی و معرفتی آنان هستیم. پرواضح است که با این سر آسیمگی - عمدتا ناشی از عافیت طلبی- بعید است کسی رتبه ی قبول پیداکند.این در حالی ست که ما توصیه شده ایم به نگریستن در آنچه گفته می شود ونه در آنکه می گوید.اما همواره در آن می پیچیم که شاید این گفته سخن حقی باشد که از آن اراده ی باطل شده است! هیچ وقت هم کارنامه ای برای خود ترتیب نمی دهیم که چرا همواره به بخشهایی از دین قائلیم و به بخشهایی نه وچرا حاضر نیستیم نمره ی اعمال خود را تعیین کنیم.چرا حاضر نیستیم در عین توجه جامع و در عین حال منصفانه حرفهای اهل نظر را از منظر عالمان همتراز سره و ناسره کنیم. مختصری دقت نشان می دهد که اصحاب نظر هیچ وقت از این سان پابرهنه و پیاده و بی گدار در بحر بیکران معرفت دخول نمی کنند.در این وارسی ها چشمهایمان - به رغم آنکه بزرگ و قائدی دلسوز و خبیر و بصیر چون امام می فرمود میزان حال فعلی افراد است- بی آنکه به محظورات زندگی و عمر علمی افراد در زمانه ای دیگر اعتنا کنیم بر هر چه امروز برای عرضه به دنیای لیبرالیسم زده و سکولار شده دارند وهر آنچه برای دعوت دیگران به اندیشه ی توحیدی و سازنده ی اسلام دارند بسته می شود.
در هم و برهم
اگر بخواهم روزی نامی برای این قبیل نوشته هایم انتخاب کنم می شود "در هم و بر هم".یا اگر کمی ادبیات بورزم و ادبیات قاطی اش کنم "دراهم در هم"به کسر هاء اول و میم اول و فتح هاء دوم .آنها را دینار نمی توان دانست تا بشود "دنانیر "یا چیزی شبیه به آن.ویژگی آنها این است که وقتی از یک دغدغه می گویی همه ی دردها با هم عود می کند.ویژگی دیگرشان نداشتن ایل و تبار روشن است.مملکتشان مصر و عراق و شام نیست.به خیلی سرزمینها مربوط اند و به هیچ کدام به تنهایی نه.
از اینها که بگذریم می گویم هرجا که بوده ام متذکر خود و دیگران به این نکته بوده ام که اگر کار معلوم باشد راه هم معلوم است یا تقریبا معلوم است. مشکل آن است که خیلیها نمی دانند چکاره اند.وقتی می پرسی می خواهی چه کنی بیانیه ی قرا می خوانند.تامختصر درد شان تسکین پیدا می کند راه می افتند. می گویی کجا؟می گویند :می رویم تا ببینیم از کجا سر در می آوریم.در حالی که پرهستند از سوالهایی که نمی دانند!ونمی دانند بیش و پیش از آنها حکیمان فرزانه و ادیبان پرمایه به این سوالها اندیشیده اند و پاسخ نیز گفته اند. جزاین اگر باشد چرا باید دانشمندان معرفت پژوه این سرزمین و دیگر سرزمینها دوره بیفتند لای نوشته های بوعلی سینا و خواجه نصیر و ابن رشد.یا چرا باید این همه شعر و حکمت شاعران و عرفای ما از فردوسی توسی و ناصر خسرو قبادیانی و سنایی غزنوی و خاقانی شروانی و انوری ابیوردی و نظامی گنجوی و عطار نیشابوری و مولوی بلخی وسعدی شیرازی و حافظ شیرازی وصائب تبریزی تا محمد طبری و ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیرنیشابوری و علی هجویری و ابوالفضل بیهقی و خواجه نظام الملک توسی و انصاری هروی و غزالی توسی و رشیدالدین میبدی و عین القضات همدانی و عروضی سمرقندی و شهاب الدین سهروردی و زیدری نسوی و نجم رازی و محمد جوینی و محمود کاشانی و علاء الدوله ی سمنانی و صدها قطب دیگر فکری از این سرزمین مورد تصحیح و تحشیه و استفاده باشد؟