بعضی از واژه های متن/ مرتبط

 

احماد : ستودن ، سپاس گزاردن.

اشراف: مشرفی برای دربار. نظارت . بازرسی.

الپ: پیشوندی در نامهای ترکی .

ایادی : نعمتها . دستیاران.

برنشستن: سوار شدن.

بسیج: بسیج ساختگی کارها و آماده شدن.

پایمرد: پشتیبان.

تاش: افاده شراکت می کند. نیز:سنگ.

تبجیل: بزرگداشت،نکوداشت، احترام.

تبسط: دلداری.

تفت: تف. حرارت. بشتاب.

حرم: نسوان.

خسیس: پست.

خوازه: قبه. طاق نصرت.

خیاره : گزیده .

خیرخیر: خیره . چشم دریده .

خیلتاش: کسانی که از یک خیل و سپاه باشند.

دیبقی : پارچه ای و جامه ای منسوب به دیبق (معرب دیبا که کلمه ای فارسی است ) .

رتبیل: مرزبان .

رواتب: جمع راتبه. حقوق ماهانه.

زراد: زره گر.

زرادخانه: اسلحه خانه.

زوایا و خبایا : نهانی ها.

عطسه امیر محمود : ایاز و احمد ینالتگین .

عورات: زنان پوشیده روی.

غادر : نابکار. غدر کننده. مکار.

غلس: به فتح اول و دوم، تاریکی پایان شب، نزدیک روز و هنگام بانگ خروس.

فذلک: خلاصه.

قوال: آواز خوان.

کوتوال : پاسبان قلعه . دژبان.

ماندن: گذاشتن.رها کردن.

محجم: ترسیده.

محفوری :  منسوب به نام شهر محفور در کنار دریای مدیترانه . جای کنده شده.

مدروس: فرسوده .

مسته : طعمه مرغان شکاری .

مسرع : تندرو.

ملطفه : نامه و مکتوب.

مناظره : گفتگو .

منقاد: وابسته . پیرو.

مهمات: جمع مهم. کارها.

نوبتی: کشیک چی. نگهبان .

نیم ترک: چادر کوچک که از یک سوی باز می شده است.

هره: به کسر اول، بدخویی. شرارت طبع.

هریوه: منسوب به هرات. زر خالص رایج .