"شخصیتِ" ادبیات داستانی

محمدحسن صنعتی

سخن در باره عناصر و ارکان داستان و پیوندهای گوناگون در ساختار آن را با سخن از "شخصیت" آغاز می کنم که می توان آن را چراغ خانه داستان نامید . شخصیت های هر داستان بنا بر طرح و توطئه ای که خالق داستان تدارک می بیند و البته ممکن است در طرح و تدبیر خود از آثار دیگران الهام گرفته باشد در حوادث و کشمکش ها شرکت می کنند . این کشمکش ها در داستانی به وسعت رمان از تنوع و توسعه برخوردارند و نویسنده سعی می کند با تمهیدات گوناگون کشش لازم را در اثر خود ایجاد کرده ، خواننده را برای دریافت پیام یا پیام های داستان با خود همراه نگه دارد . پرواضح است که در این تلاش و تکاپو نسبتهای علّی و منطقی را از نظر دور نمی دارد . هر نویسنده پس از تعیین طرح و توطئه ، مناسبترین موضع و بیان را برای خلق روایتی روشن و زبانی بهره مند از ذوق جستجو می کند. اما در این باره که تا چه پایه توفیق یافته است دیگران داوری می کنند .

شخصیت

در تعریف "شخصیت"

معادل لاتین کلمه "شخصیت" ، "کاراکتر" 1 است . کاراکتر از ریشه "kharassein" به معنی حکاکی کردن و عمیقا خراش دادن گرفته شده است . شاید کلمه در اصل ، سانسکریت و به معنای "خراشیدن" فارسی امروز باشد. در یونان کهن کلمه "کاراکتر" که ارسطو برای تراژدی از آن استنباط کرده است عبارت از طرح های منثوری بود از تیپ های مختلف آدمها که در الگوی خاصی گنجانده شده بودند . این نوع نوشته از "کاراکتر" های "تئو فراستوس" 2 (287- 372ق.م.) فیلسوف یونانی که شاگرد ارسطو بود سرچشمه گرفته است 3 .

"شخصیت" عبارت است از مجموعه غرایز و تمایلات و صفات و عادات فردی ، یعنی مجموعه کیفیات مادی و معنوی و اخلاقیی که حاصل عمل مشترک طبیعت اساسی و اختصاصات موروثی و طبیعت اکتسابی است و در اعمال و رفتار و افکار فرد جلوه می کند و وی را از افراد دیگر متمایز می سازد 4 .

شخصیت از ارکان برپایی یک داستان است و خلق آن ظرافتها و البته اطلاعاتی ویژه می طلبد . "بنا بر تحقیقات علمی بته ی خارخسک که یک متر ارتفاع آن باشد ، محتاج به داشتن دویست و پنجاه متر ریشه است که آن را سرپا نگه دارد . می توانید حدس بزنید که یک درام نویس چند هزار نکته را باید تحقیق کند و بداند تا بتواند یک شخصِ بازی را معرفی کند" 5 .

در باره "شخصیت"

"این توده مردم است که ما نویسندگان با آن سر و کار داریم . پادشاهان ، مستبدان ، ستمگران ، تجار پرپول ، از نظر ما مصالح جالبی نیستند . بسیاری از نویسندگان دل به دریا زده و چیزهایی در باره این گونه اشخاص نوشته اند . اما ناکامیی که حاصل رنجشان بوده است نشان می دهد که این چیزها آنقدر استثنایی و نامعلوم می نمایند که نمی توانند برای یک اثر هنری زمینه خوب و مساعدی باشند . این گونه اشخاص را نمی توان به صورت افراد یا تیپهای معمولی به مردم عرضه کرد . حال آنکه "معمولی و عادی" زمینه غنی و باروری است . نامنتظر بودنش ، غرابتش و تنوع فزون از اندازه اش ، مواد و مصالح پایان ناپذیری در اختیار نویسنده می گذارد . اشخاص "بزرگ" مردم مشابهی هستند . من خود بشخصه حاضرم یک ماه در جزیره ای دورافتاده با یک بیطار6 زندگی کنم و یک روز با یک نخست وزیر نباشم" 7 . آنچه سامرست موآم8 از آن سخن می گوید معیارها و حوزه اجتماعی انتخاب الگوی شخصیت است ، امری که نویسنده در آن از هیچ شخصیت خاصی عینا الگوبرداری نمی کند . بلکه خصوصیات درونی و عاطفی خود را در ساخت و پرداخت شخصیت ها به کار می گیرد یا به قول گابریل گارسیا مارکز9 "یک نویسنده جدی فاش نمی کند که قهرمانانش از چه چیزها یا از چه کسانی ساخته شده اند . وانگهی ، یک شخصیت رمانی ، هرگز فرد واحد و مشخصی نیست ؛ بلکه نوعی ترکیب است . آمیزه ای است از اشخاص گوناگون که رمان نویس با آنها سر و کار داشته است. وقتی آنها را از آنِ خود ساخت ، بله ، درست از همین لحظه پاسداری از آنها را شروع می کند . شرم دارد اصل و ریشه آنها را فاش کند" 10 .

از ویژگیهای شخصیت در رمان تحول و تغییر است . دست کم به تناسب و اقتضای یک رمان که رویدادهای آن در ظرف زمانی طولانی تر از داستان اتفاق می افتد ، این توقعی طبیعی و تبعاً منطقی است . "حتی سنگ هم تغییر می کند . ولی البته تغییر سنگ به چشم ما محسوس نیست . زمین تدریجا ولی به طور مسلم تغییر شکل می دهد . خورشید ، منظومه شمسی و سیارات و کواکب همه در تغییر و تحول هستند . ملل می آیند و دوره جوانی خود را طی می کنند و به مقام رشد می رسند و بعد پیر می شوند و بالاخره در اثر فشار یا در نتیجه پیری و فرسودگی از بین می روند . پس دلیل ندارد که بشر متغیر نباشد . این ادعایی است که پذیرفتنش محال می باشد . فقط در یک مورد است که بشر با سیر طبیعت مخالفت می ورزد و ثابت و بی حرکت می ماند و آن در موردی است که نویسنده بد چیز بنویسد . اگر شخصِ بازی در یک قصه یا افسانه یا رمان یا نمایشنامه همان وضعی را در آخر داستان داشته باشد که در اول آن داشته است آن قصه یا افسانه یا رمان یا نمایشنامه بسیار بد است" 11 .

منطقی بودن رفتار شخص در پایان یک رمان از حیث تناسب با شخصیتی که در ابتدای تکوین شخصیتش در رمان دیده ایم ، تنها یک از هزارانی است که باید در خلق او توسط نویسنده ملحوظ باشد . هر شخصی که درام نویس معرفی می کند باید تخم صفات و خصائلی را که بعداً از او بروز می کند در خود نهفته باشد". اگر شخص بازی در آخر نمایش اقدام به جنایت و آدمکشی می کند باید تخم جنایت و آدمکشی از ابتدای نمایش در خونش باشد" 12 .

"شخصیت" در صورتی که درست پرورده شود می تواند منشأ خلق نوعی خاص از قصه شود و این در صورتی محقق می شود که شخصیتی باشد در حال ساختمان و تکوین و در حال زیستن . "افکار و عقاید برای او مطرح نیستند و اگر باشند ، چنان به شدت حس گردیده اند که فردیت کامل پیدا کرده، صورتی عاطفی و درونی یافته اند . نویسندگان و منتقدان ، این قبیل قصه ها را " قصه شخصیت" 13نامیده اند . داستایوسکی ، هنری جیمز و دهها نویسنده بزرگ ، اغلب قصه شخصیت نوشته اند و افکار و احساسهای خود را از طریق شخصیتهایی که در حال تجربه کردن ، احساس و اندیشه هستند نشان داده اند نه از طریق شخصیتهایی به عنوان نماینده افکار . در ایران بسیاری از قصه های هدایت و چوبک و چند قصه از آل احمد و قصه هایی از صادقی و ساعدی با این ادراک از شخصیت نوشته شده اند و این ادراک ، اصالت هنری بیشتری دارد" 14 . هنر ، نشان دادن است نه گفتن . قصه شخصیت زندگی را نشان می دهد در حالی که در "قصه های عقاید" ، افکار قصه نویس در باره زندگی در دهان شخصیتها گذاشته می شود و بر زبان آنها جاری می گردد 15 .

اگر شخصیتی در رمان مطرح شود که تنها مورد اشاره قرار گرفته است و جایگاه و موضع آن در رمان همچنین نسبتش با هندسه کلّی رمان معلوم نگردد ، حرکتی صورت نگرفته جز آنکه نقطه ای غلط انداز در هندسه کار نهاده شده و حاصلی ندارد جز ایجاد اشتغال کاذب . حاصل پرداخت موفق یکی یا چند شخصیت ، خلق یکی یا چند شخصیتی است که نسبت نزدیک و مستقیم با رمان پیدا می کنند . "در داستانهایی که با حوادث زنده سر و کار دارند و آکسیون16 داستان قوی و سریع است اشخاص از ناحیه داستان کنترل می شوند . این امری است اجتناب ناپذیر . در داستانهایی نیز که طرح قوی دارند باز وضع به همین منوال است " 17 . در پاره ای از داستانها این نسبت نزدیک و مستقیم ، به نفع شخصیت تغییر می کند . به عبارتی داستان از ناحیه اشخاص اداره می شود. این امر در داستانهایی واقع می شود که در آنها نمایش خصوصیات و صفات بارز اشخاص مورد نظر است . در این قبیل داستانها ، "از آنجایی که طرح داستان لزوما ضعیف است و اساس کار بر نشان دادن نحوه واکنشهای اشخاص استوار است ، سلطه اشخاص داستان کامل است و داستان را در اختیار دارند" 18 .

البته در کنار تأکید بر نقش شخصیت در داستانها ، سهم "حادثه" از نظر دور نمی ماند . آوردن شخصیت و اکتفا به وصف آن ، بدون ایجاد ارتباط با "حادثه" حداکثر به نوشتن یک زندگینامه منجر خواهد شد تا داستان . " این دو بایستی در هم ضرب شوند . حاصل ضرب شخصیت در حادثه ، داستان را به وجود می آورد . تعریف ما از داستان "بازآفرینی" حوادث است در "رابطه با اشخاص" . به بیان ریاضی ، داستان چهاری است که از دو ضرب در دو حاصل شود ، نه چهاری که از دو به علاوه ی دو حاصل شده باشد " 19 . با این حال سهم برتر از آنِ شخصیت است . " اگر حادثه ای ولو خیلی مهم به پیشرفت قصه و روشن شدن ماهیت شخصیت ها کمکی نکند دلیلی ندارد که قصه نویس به روایت آن بپردازد . هر قصه نویس باید حوادث پادرهوا را در شمار زوائد قصه به شمار بیاورد و آنها را بیرحمانه کنار بگذارد " 20 .

از بارزترین خصوصیات یک قصه خوب آن است که خواننده می تواند خود را به گونه ای در وجود اشخاص و خصوصاً قهرمان قصه که اشخاص برتر و درخشان قصه اند کشف کند و در سرنوشت آنها و محیط شان سهیم گردد . رضا براهنی ضمن "حکایت" نامیدن ماجراهای امیر ارسلان رومی معتقد است : قهرمان حکایت امیر ارسلان نامدار همیشه از خواننده دور است و خواننده به جای آنکه خود را در ماجراهای او شریک بداند ، در گوشه ای می ایستد و تماشایش می کند و نویسنده همیشه در باره او غیرشخصی فکر می کند و گمان می کند که قهرمانش ، هر قدر از واقعیت زندگی عینی او دورتر باشد همانقدر بهتر است . " حکایت هر قدر هم که با لذت خوانده شود از پرواز تا حدی بی دلیل تخیل و البته بیشتر خیالبافی سرچشمه گرفته است و خواننده ، در وجود قهرمان ، هویت مشابه خود را نمی یابد " 21 . مواضعی از یک داستان که بتواند برای یک خواننده در قبال یک قهرمان ، خویش پنداری ایجاد کند ، نقطه های قوت ان داستان در شمار می آید . بسیاری از نویسندگان بزرگ برای آنکه به توان ایجاد چنین حسی در خواننده دست پیدا کنند خود با شخصیت هایشان زیسته اند . فلوبر در تلاشی دوجانبه در یک سو "شخص" نویسنده و دریک سو خواننده "شخص" می کوشید تا احساسها و التهابات درون نوشته هایش را خود از سر بگذراند . می گویند : هنگامی که به شرح و وصف صحنه ای پرداخت که ضمن آن "اما بواری" 22 خود را مسموم کرد ، خود او نیز کلیه علائم مسموم شدگی را احساس کرد ، تا آنجا که کسی را دنبال پزشک فرستاد 23 .

مآخذ و پی نوشتها

  1. Character (واژگان ادبیات داستانی ، محسن سلیمانی ، تهران ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ، چاپ اول ، 1372، ص89) .
  2. Theophrastus.
  3. قصه نویسی ، ص 249و250. نیز ، ر.ک: کتاب اصطلاحات متداول ادبی (current literary terms) اثر اسکات (Scott) .
  4. هنر داستان نویسی ، ص259و260.
  5. فن نمایشنامه نویسی ، لاجوس اگری ، ترجمه دکتر مهدی فروغ ، تهران ، انتشارات نگاه ، چاپ سوم ، 1367، ص94.
  6. پزشک اسب و ستور (فرهنگ معین) .
  7. هنر داستان نویسی ، ص269و270.

8 . William Somerst Mougham نویسنده انگلیسی (1874-1965) (رمان چیست، گزیده و ترجمه : محسن سلیمانی ، تهران ، انتشارات برگ ، چاپ اول ، 1366، ص22) .

9 .Gabriel Garcia Marquez در سال 1928 در آراکاتاکا در کشور کلمبیا زاده شد. تحصیلاتش در حقوق بود و چند سالی به عنوان خبرنگار در مکزیک ، فرانسه و اسپانیا اشتغال داشت . وی پس از انتشار صد سال تنهایی در سال 1967 مشخصا به عنوان یکی از استادان رمان و ادبیات معاصر شناخته شد (ژنرال در لابیرنت ، گابریل گارسیا مارکز ، ترجمه از متن اسپانیایی : رضا فلسفی ، تهران ، سروش ، چاپ اول ، 1369، ص6) .

10. ادبیات داستانی ، ص394 ( به نقل از : پاییز پدرسالار ، گابریل گارسیا مارکز ، ترجمه : حسین مهری، تهران ، امیرکبیر، 1358، ص29) .

11. فن نمایشنامه نویسی ، ص88 .

12. همان ، ص95.

13. The Novel of Character.

14. قصه نویسی ، ص294و295.

15 . همان ، ص295.

16. action ، عمل ( واژگان ادبیات داستانی ، محسن سلیمانی ، ص4) ؛ که با تلفظ فرانسوی ، حرف نویسی فارسی شده است .

17 . هنر داستان نویسی ، ص265.

18 . همان .

19. "قصه چیست؟" ، محسن مخملباف ، جُنگ سیزدهم سوره ، تهران ، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص100 .

20. قصه نویسی ، ص182.

21. همان ، ص29و30.

22. Emma Bovary .

23. هنر داستان نویسی ، ص430.