پرداخت"شخصیت"در رمان"شمس و طغرا"
پرداخت"شخصیت"در رمان"شمس و طغرا"
محمد حسن صنعتی
به نظر نویسنده صد سال داستان نویسی در ایران ، رمانهای تاریخی ایرانی بر محور بزرگنمایی اغراق آمیز یک شخصیت تاریخی نوشته شده اند ، بی آنکه این شخصیت را در رابطه با خاستگاه و سمت گیری اجتماعی و شرایط تاریخی پیدایش او و نیز مسیر تکاملی جامعه مورد بررسی قرار دهند . در واقع رمان تاریخی به شیوه ای غیر تاریخی به دوره مورد نظر خود می پردازد . عمق مسائل را نمی کاود و به تجملات تاریخی و حواشی بیشتر توجه می کند تا به خود تاریخ 24 . و نگارنده آنقدر که با بخش نخست این سخن همراه است ، با بخش دوم یعنی تاریخی نگری – فارغ از دغدغه های زیبایی شناختی در کار خلق رمان – همراه نیست ؛ چرا که از جمله ایرادها در شمس و طغرا به عنوان یکی از رمانهای تاریخی همین است که گاه " به خود تاریخ" پرداخته و گویی در نظر نداشته است که او در کار نگارش رمان تاریخی – و نه تاریخ – است .
شخصیت – اعم از شخصیت رمان تاریخی یا غیر آن – بایستی در طرح و توالی توطئه شناخته شود . "توصیف عملی ( یا کاراکتریزاسیون) دانسته و سنجیده ، خواه در رمان یا داستان کوتاه هنر جدیدی است . نویسندگان بزرگ قرن نوزدهم اروپا کمتر این شیوه را به کار می بستند . اشخاص در داستان ، سرگذشت خود را می گفتند و می رفتند و کار هم نقصی نداشت . مثلا در آیوانهو25 ی اسکات که هنوز پس از گذشت صد و اندی سال به حیات خویش ادامه می دهد حتی یک سطر هم از توصیف به معنی امروز کلمه را نمی توان یافت " 26 .
قوتها : شخصیتهایی که خسروی در اثر خویش خلق کرده ، چه شخصیت قهرمان رمان ، شمس ، و چه دیگر شخصیتها ، نشان از اطلاعات دقیق جامعه شناختی و مردم شناختی اوست . به راحتی می توان احتمال داد که او در کنار مطالعه متونی که می توانسته اطلاعات لازم برای خلق هر شخصیت در هیئت و هویت را به او بدهد ، معدود نگاره ها و نقاشیهایی را که معرف و نشانگر مردم و ظواهر آنها در دوره مغول بوده از نظر گذرانده است ، نیز اینکه دقیق ترین نکته ها از نگاه نافذ او دور نمی مانده است . حاصل آن شده که بتواند یا بیانی موجز حتی تناسب اندام شخصیتها را تصویر کند : ]شمس[ چهره ای داشت چون قرص قمر درخشان و چاهی دلربا بر زنخ ، بر روی گردنی چون ستونی از عاج که اندکی از چهره اش باریکتر می نمود (معرفت ، 1/25) .
"شرح لباس و تجمل و مرکب و زین و برگ اشخاص داستان خود جلوه ای دیگر دارد" 27 ؛ از جمله:
]شمس[ بر اسبی ممتاز عربی خالص که ستام و ساختش فیروزه نشان بود سوار و لباسی از مخمل مشکی که یقه و حاشیه و قلچاقش را مرواریدهای اعلی دوخته بودند در بر ، کلاهی از پوست بره بسر داشت که شدّه ی ابریشمین ... ( کُلاله ، 1/74) .
شمس قبایی از مخمل مشکی که تمام آن را زردوزی کرده بودند پوشیده بود و شمشیری مرصع حمایل کرده کلاهی مرواریددوز بر سر داشت ... چند یدک تمام با یراقهای زرین و فیروزه در جلو آنها می کشیدند و سوارها در پیشاپیش آنها به نیزه بازی ... ( کلاله ، 2/31) .
]ملکزاده ی مصری[ دستارچه عربی بر سر گیسوان مشکین فام مانند اعراب از پس پشت آویخته قبایی زرتار و ردایی مفتول دوز پوشیده بر اسبی عربی خالص سوار و شمشیری مصری ساده ... ( کلاله ، 3/183) .
توصیف داستان نویس به قهرمانان اصلی کتاب محدود نمی ماند . تصویر ملک مبارزالدین شبانکاره در صفحه 13 جلد 2 ( چاپ کلاله خاور ) چنین است :
جوانی بود خوشرو و خوش اندام و نیکولباس ... چهره اش گندمگون بود با مویی سیاه و چشمهایی گیرنده و با هیبت سبیل نازکی از دو طرف لبش آویخته بود و مویی کم بر اطراف چهره داشت . سنش بسی سال نمی رسید اما خوش بنیه و درشت استخوان بود . قبایی کوتاه در بر و دستاری کوچک بر سر داشت و شمشیری بلند حمایل نموده زلفهای سیاه براقش تا کتف آویخته .
تصویر خواجه فخرالدین دیلمی پدر شمس در صفحه 31 از جلد 2 ( چاپ کلاله خاور ) آمده :
آن قد بلند و ریش سیاه دوشاخ و چشمهای سیاه درشت با مهابت و ابروهای پرموی سیاه و سینه و بازوی پهن و قوی و سبیل های درشت فروریخته بر لبها و لباس مجلل و موقر و آهنگ با هیبت و زبان فصیح با طلاقت .
و تصویر بهاء الدین محمد حاکم اصفهان اولین رقیب شمس در عشق به طغرا ، در جلد 1 صفحه 195 (چاپ کلاله خاور ) :
جوانی نشسته بود بسیار خوشقواره و خوبرو ریش نازک و سیاهی در اطراف چهره ی سفید داشت و دستاری از قصب مصری بر سر بسته و لباسش بسی ساده اما پر قیمت چون هوا را برودتی بود خرقه ای از ستور پوشیده ... با چشمهایی پرنفوذ و سیاه .
و تصویر پدر بهاء الدین ، شمس الدین صاحبدیوان و وزیر در صفحه 216 جلد 1 (چاپ کلاله خاور) : با ریشی بلند و سیاه دستاری از پارچه های شامی به سر بسته لباده ی پشمین کار خراسان پوشیده بر قالیچه قاینی نشسته دواتی از طلا بسیار بزرگ با دسته ای کاغذ در پیش نهاده .
محمد باقر خسروی " نه تنها چهره های زیبا و دلپذیر را خوب به قلم آورده ، بلکه در نمایش مغولان و زشت رویان و بدنهادان نیز همان هنر را به کار برده و توفیق یافته است" 28 .
- سوغونجاق نوبین امیرالامرای مغول (کلاله ، 1/219) :
مردی است بلند بالا و لاغر اندام و کوسج و سیاه مو و با صلابت جبه خراسانی در بر کلاهی دوشاخ زردوزی با حاشیه ی مروارید بر سر موزه سرخ در پا شمشیری ساده و بلند بر روی زانو نهاده بر قطعه نمدی خراسانی نشسته دو سر قوش بر نشیمنها پیش چشمش کوبیده .
- آباقاخان (کلاله ، 1/221) :
جوانی است به سن سی سال با چهره ی گلگون و قدی موزون سبیلهایی پرمو زنخ را تراشیده لباس سلطنت در بر کلاه سواری با جیقه مرصع بر سر ... با نگاهی پرهیبت و پر از فطانت باطراف نظر می کند.
خسروی حتی اشخاصی را که تنها به کار پیشرفت رمان و داستانِ آن و طبیعی شدن و وجه تاریخی یافتن آن از سوی خواننده می آیند و مطمئناً پس از خاتمه مطالعه رمان در ذهن کمتر کسی می مانند ، با دقت تصویر و توصیف کرده است .
- سعدالدین رومی (کلاله ، 3/102) :
گردنی داشت بسیار کوتاه و سری کوچک و چشمانی زرد و دریده و ابروها سرببالا کشیده و رنگی بسیار سرخ و بینی بلند و کج شده به طرف دهان و لبهایی باریک بی رنگ .
- مردک شبگرد ( کلاله ، 3/126) :
مردی بود میانه بالا و سیاه چهره و مجدّر 29 با چشمهایی درشت و بینی پهن و بزرگ و بازوانی ستبر و سینه ی پهن و پشتی برآمده .
در این رمان کسان دیگری نیز – که غالباً هم در تثبیت شمس و طغرا به عنوان رمان تاریخی موثرند – معرفی شده اند . از این قبیل اند : امیر انکیانو امیر مغول در فارس و مقام و منزلت او ( کلاله ، 1/31و32) و هم پول دوستی اش (کلاله ، 1/160) ، عطاملک جوینی حاکم بغداد ، مجدالملک یزدی دشمن سرسخت صاحبدیوان جوینی ، ابوالحسن علی بن عبدالله شاذلی پیشوای صوفیان شاذلیه در مصر و سعدی شیرازی مشهور .
از ویژگیهای رمان خسروی ، فراوانی شخصیتهای اصلی و فرعی در آن است . شاید نویسنده می خواسته بدین وسیله رمانی بیافریند که به زندگی و طبیعت واقعی آن شباهت بیشتری داشته باشد . به نظر غلامحسین یوسفی ، تعداد اشخاص داستان آن هم از طبقات مختلف و کردار و گفتارشان بر حسب موقع و مقام و به عمل واداشتن یکایک آنها در داستان در وقت ضرورت نشانه ای است از استعداد نویسنده در کار خود . هر یک از اشخاص مناسب اصل و تبارشان نامی به خود گرفته اند . طغرا که نژاد مغولی دارد فارسی را با لهجه ای ترکی حرف می زند (کلاله ، 1/ 36) . مارگیز دایی ماری – معشوق و سپس همسر دوم شمس - چون اهل ونیز است با کلاه برداشتن سلام می دهد (کلاله ، 2/142) . و بی بی فردوس در پی بردن به راز شمس و طغرا مانند دیگر زنان مجرب داستانها ، روانشناسی آگاه است (کلاله ، 1/53، 55) 30 .
در جمع بندی نوع پرداخت شخصیت زنان در این رمان می توان گفت : دست کم ، زنان برجسته ی داستان ، مانند طغرا ، ماری ، هما ، فردوس و دمشق در عشق و وفاداری نمونه اند . به علاوه از هنر (هنرهای ظریف ، حسن خط ) و ادب و شعر برخورداری فراوان دارند . گاه اهل شجاعت و سوارکاری و تیراندازی نیز هستند . اما جلب رضای معشوق و مرد در نظرشان بر هر چیز مقدم است 31 .
یک ضعف عمده : گاه شخصیت در این رمان تعریف و چارچوبه معینی ندارد و اظهاراتی بر زبان می آورد که بیشتر سخن نویسنده به نظر می رسد تا سخن او . ذکر نمونه ای لازم است . کاکاخرم همراه و نوکر وفادار شمس از شکار برمی گردد : "تا آن سوار نزدیک رسید سیاهی بود نیم رنگ با مویی مجعد که پاره ای سفید شده با قدی بلند و بنیه ی قوی و سینه ی فراخ ، آراسته به تمام اسلحه بر اسبی کوه پیکر از نژاد عربی خالص ... بره آهویی زنده در پیش زین گرفته از گرد و غباری که بر سر و برش نشسته پیدا بود از راهی دور آمده آثار تهور و دلیری از جبین او آشکار بود" (معرفت ، 1/27) . از تفصیل توصیف که بگذریم ، چنین کسی شمس را نصیحت می کند ، به مواردی از این قبیل : باید به شاهان وصل ماند تا قدرت داشت . این "میانه ها و عوام" چنین کرده اند که حال به قدرت دست یافته اند . "این گروه وحشی بیابانی مگر امروز بر ما فرمانروا و مالک رقاب نیستند . مگر تمام سلاطین روی زمین سرسلسله و ابتداء آنها از این قبیل مردم نبوده ؟ دور چرا برویم؟ از سلسله جلیله و اجداد تاجدار خود بفرمائید . این شاهنشاهان بزرگ دیلمی شما مگر نه از نسل بویه اند که از اوساط الناس و دیلم گیلان بوده خود او یک سوار عادی بود و سه پسر او پی در پی بسلطنت رسیدند تا کار اجداد شما بجائی رسید که با شوکت تر و باقدرت تر سلاطین اسلام شدند و خلفاء مسلمین را دست نشان خود ساختند و حال اینکه دیالمه در جنب مغولها مشتی از خرمنی و قطره ای از نهری بوده اند (معرفت ، 1/29و 30) . طول این خطابه نه با اصول نگارش رمان که به القاء پیام در قالب دیالوگ توصیه می کند مناسبت دارد و نه با شخصیتی که از خرم تصویر شده . خطابه ای که تنها استادان تاریخ تمدن می توانند از عهده تحقیق و ایراد آن برآیند ، در هنگام نگارش ، تنها از نویسنده ساخته است و بر زبان خرم جاری نمی شود.
خرم در پرداخت خسروی ، شناخت تحلیلی از قرآن کریم نیز دارد : "مگر نه خداوند فرموده ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" (معرفت ، 1/30) . شکارچی سیاه چرده ی آهو می گوید : " آن وعده ها صدق شد و یک مشت مردم عرب بر دولتهای بزرگ عالم غالب آمدند و از مشرق تا مغرب را رعب آنها فرو گرفت تا وقتی که اشداء علی الکفار رحماء بینهم بودند خداوند هم با آنها بود. چون به خود مغرور شدند و حب جاه و مال و منصب بر حب خدا و دین غالب آمد آنها را به خود واگذاشت تا بضد یکدیگر برخاسته بقلع و قمع و ربودن همدیگر پرداختند (معرفت ، 1/30) .
این شخصیت پردازی غیر اصولی را نمی توان به حساب فضل و پرگویی خرم گذاشت . وی در اوایل صفحه 30 از جلد 1 بر توسن سخن می نشیند و تا اواخر صفحه 35 (در چاپ معرفت) یعنی حدود 6 صفحه سخن می راند . در میانه ی کلام ارجاع هم آمده : "ف" یعنی در این سخن از فارسنامه هم استفاده شده ؛ اطلاعات ارزشمندی که تنها در یک مقاله تاریخی و علمی و مستند یافته می شود . ضمن این اطلاعات ، تاریخ اتابکان فارس و برخوردشان با مغولان نیز نقل شده : "پس از اتابک ابوبکر پسرش سعد که در اردوی هلاکوخان بود و تازه از مرض رهایی یافته با فرمان اتابیکی رو به فارس نهاد و چون از بسیاری زاری بر پدر مرض عود کرده بود در راه وفات یافت . پس مردم فارس اتابک محمد پسر دوساله سعد را که از ترکان خاتون خواهر اتابک علاء الدوله والی یزد داشت به پادشاهی برداشته ..."(معرفت ، 1/32و33) . در پایان سخنان یکسویه خرم ، خسروی چونان نویسنده ای که متوجه پرگویی شخصیتش شده باشد – که البته مقصر نویسنده است – با سخن شمس ، سخن خرم را سد می کند : "شمس الدین همه این بیانات را با لذتی گوش می داد و خاموش بود . یکمرتبه سر برداشته گفت : بابا خرم من در وفور علم و دانش و اطلاعات شما حیرتی ندارم زیرا که آنچه خواجه پدرم خوانده و تحصیل کرده شما هم خوانده اید و میل هم دارید که معلومات خود را به من بیاموزید " (معرفت ، 1/35) .
گویا خسروی توجه یافته باشد که از خرم منطقا نباید چنین سخنانی صادر شود از زبان شمس می گوید : " حیرتم در این است که شما را کی فراغت بوده که باین امور فکر کرده این گونه پیش بینی ها که فایده ای به حال شما ندارد ]اینکه : شوکت مغول منوط به پای بندی به یاسای چنگیزی و وحدت کلمه ی آنهاست و " به محض آنکه از آن قوانین تخلف نمودند ... از میان می روند" (معرفت ، 1/35)[ بفرمایید" (معرفت ، 1/35 ) . و البته جوابی که در این تمهید و تدبیر مسامحه آمیز بر زبان خرم جاری می شود قانع کننده نیست : " نه عزیز من این کار دخل به دیگران ندارد که من در آن فکر کرده و می کنم اینهم کار شماست که ولی نعمت من هستید و نیز راجع به وطن و اهل وطن ، که رشته خیر و شر و نفع و ضرر ما بهم پیوسته است و بر همه لازم است که در اصلاح و فساد آن اندیشه کنیم (معرفت ، 1/35و36) .
مآخذ و پی نوشتها
24. صد سال داستان نویسی در ایران ، حسن عابدینی ، تهران ، 3 مجلد ، ج 1، نشر تندر ، چاپ دوم ، 1369 ، ج2، نشر تندر ، چاپ اول ، 1368 ، ج3، نشر چشمه ، چاپ اول ، بهار 1377؛ ج 1، ص28.
25. Ivanho .
26 . هنر داستان نویسی ، ص251.
27 . دیداری با اهل قلم ، ج2، ص210 . غلامحسین یوسفی به صفحاتی از مجلدات اول و دوم و سوم در چاپ دوم کلاله خاور ارجاع داده ، که نگارنده آنها را یافته و توضیح داده است .
28 . همان . در این خصوص نیز یوسفی شماره صفحاتی را به عنوان شاهد ذکر کرده است .
29 . آبله رو (فرهنگ معین) .
30 . دیداری با اهل قلم ، ج2 ، ص201.
31. همان ، ص206.