شباهتهای شمس و طغرا

با سه تفنگدار الکساندر دوما

محمدحسن صنعتی

رمان سه تفنگدار به ترجمه ی محمدطاهرمیرزا بن اسکندرمیرزا اسکندری در سال 1316 ه.ق. برابر با سال 1277 ه. ش. در تهران منتشر شد 198، در دوران پادشاهی مظفرالدین شاه . اولین وجه شباهت رمان شمس و طغرا با این نوشته ی آلکساندر دومای پدر این است که در سه جلد تدوین یافته است .

در متن سه تفنگدار نیز صحنه هایی است که خسروی در رمان نوشته ی سال 1288 ش. خود ممکن است از آنها الگو و الهام گرفته باشد . خسروی که رمان خود را با "بسم الله الرحمن الرحیم" و دیباچه گونه ای و سپس فصلی " در مقدمات لازمه" آغاز کرده شبیه چنین شروعی را احتمالا در اثر دوما دیده است و عیبی در این کار نمی دیده : " دیگر از علائم سکنه ی (گاسکونی) 199 این است که هر یک از مردها یک بِرِه 200 بر سر دارند . ولی قیافه جوان مزبور طوری خصوصیات نژادی او را معرفی می کرد که بدون (بِرِه) هم می توانستند او را بشناسند. معهذا وی یکی از کلاههای بدون لبه را بر سر نهاده ، یک پر کوچک بدان نصب کرده بود" 201 .

دوما در ادامه معرفی دارتن یان قهرمان سه تفنگدار وصفی می کند که مشابه آن در معرفی شمس قهرمان شمس و طغرا آمده . در سه تفنگدار می خوانیم : " هر کس آن جوان را می دید تصور می کرد که پسر یکی از روستاییان است ؛ ولی وقتی چشمش به شمشیر بلند او ، آویخته از حمایلی از جنس چرم می افتاد و می دید که وقتی پیاده است آن شمشیر به ساق پای او می خورد و وقتی سوار می شود با موهای انبوه اسبش تماس حاصل می نماید می فهمید که نباید روستایی زاده باشد" 202 . و در شمس و طغرا آمده است : " در پیشانی صاف گشاده اش و گونهای پاک ساده اش اثر تابش آفتاب پیدا بود و مینمود که تازه از راهی دور بشیراز آمده و آن سفیدی ، و لطافت بشره شهادت میداد که از مردم شیراز نیست و در کوهستان پرورش یافته لیکن بقسمی آثار شجاعت و شهامت و فراست و وقار از چهره و نگاهش آشکار بود" (معرفت ، 1/26) .

بنا به ترجمه ی منصوری از سه تفنگدار ، دوما ضمن آمیختن رمانش به توضیحات غیرداستانی ، در ضمن روایت ، عبارات خود را تفسیر می کند . جایی ، قهرمان با توضیحاتی از این دست معرفی شده است : " گفتیم وقتی سوار می شود شمشیر او با موهای بلند اسبش تماس حاصل می کند و بنا بر این خواننده ی محترم می فهمد که جوان مزبور ، اسبی هم داشت ، آن هم اسبی در خور ملاحظه که به راستی جالب توجه نیز می نمود" 203 . و شخصیت شمس قهرمان رمان ، با چنین موضعی یعنی ترجیح گزارش و توصیف بر معرفی در قالب دراماتیک و عمل برای خواننده بیان شده : " از لباس و اسلحه مجلل او پیدا بود که از خاندانی بزرگ با ثروت و نعمت است لباسش عبارت بود از قبائی قصب توزی تنک و بلند مطرز بطرازی ابریشمین با کمری زرین فیروز نگار خنجری گوهر نشان بر کمر زده و دو شربه مروارید آبدار بدان علاوه نموده لباده آستین فراخ از سقرلاط سبز که حاشیه زرباف داشت پوشیده و شمشیری بلند که یراق و اسبابش از فولاد اعلی و زرکوب بود با بندی زرین حمل کرده موزه بلند تا زانو از ادیم یمنی بر پا و کلاهی از کرک سفید بر سر و شده ابریشمین که ریشه اش را مروارید آموده بودند بدور آن بسته" (معرفت ، 1/26) .

در جایی از سه تفنگدار می خوانیم : " در نخستین روز دوشنبه ی ماه آوریل سال 1625، در ساعت پنج عصر ، در شهر "مونگ" زنان سراسیمه و پریشان از کوچه ها و خیابانها می دویدند . کودکان در مقابل در خانه ها جیغ می کشیدند " 204 . و عباراتی از ابتدای شمس و طغرا با عبارت مذکور مشابه است ؛ جوانی به تماشا ایستاده : " در سنه ششصد و شصت و هفت هجری سال سیم پادشاهی آبش خاتون ... روزی هنگام عصر در یکی از کوچه های نزدیک بسرای اتابیکی جوانی ... ایستاده و بآمد و شد مردم که از هر گروه مختلط بودند نظر میکرد که از دیگر ایام بیشتر در تردد بودند ... دسته دسته سواران با زیب و زینت تمام آمده بگذشتند معلوم بودند که اعیان بلدند که از برای امری مهم و مطلبی بزرگ بخارج شهر میروند" (معرفت ، 1/25و26) ؛ با عباراتی از ابتدای سه تفنگدار : " مردان برافروخته و خشمگین اسلحه به دست می گرفتند و شتابان به سوی مهمانخانه ی " آسیابان آزاد" گام بر می داشتند"205 .

در رمان سه تفنگدار ، دارتن یان قهرمان رمان برای رهایی بخشیدن خانم بوناسیو تلاش می کند 206. این صحنه ، با صحنه ی تلاش موفقیت آمیز شمس برای رهایی بخشیدن طغرا که در آتش گیر افتاده مشابهت دارد (معرفت ، 1/41) .

  • پدر با لهجه محلی خود که (هانری چهارم پادشاه سابق فرانسه) نیز همان لهجه را داشت ... گفت : در دربار فرانسه ، به شرط اینکه موفق شدید راه به دربار پیدا کنید گو اینکه اصالت و نجابت قدیمی شما ، حصول این مزیت را مجاز کرده ، بکوشید که حیثیت و اصیلزادگی خود را که از پانصد سال به این طرف اجداد شما حفظ نمودند ، محفوظ نگه دارید تا آبروی خانواده و خود شما از بین نرود" 207 . وی این جملات را خطاب به قهرمان ، دارتن یان ، گفته است .
  • پدر شمس نیز ، قهرمان رمان را با چنین نصایحی در شیراز می گذارد و می رود : " ای فرزند خداوند پروردگار من و تو آگاه از خفایای ضمایر بندگان است پس کاری بکن که در حضور او منفعل نباشی اجر زحمات و حق تربیت و پدری مرا آنقدر ملحوظ دار که شرف و ناموس خاندان مرا بباد ندهی دگر خود دانی" (معرفت ، 1/131) .

یا : "دارتانیان داخل اطاق شد و گفت : آه خانم زیبا اجازه بدهید بگویم که شوهرتان مرد دهن لق ، بیعرضه و کسالت آوریست .

  • شما حرفهائی را که بین ما ردو بدل شد شنیدید؟ خدایا در این صورت چطور میشه؟ شما چی فهمیدید؟
  • فهمیدم که شما به من احتیاج مبرمی دارید و از این بابت خوشبختم . همچنین فهمیدم ملکه به مرد نترس و دلاوری نیازمند است که به منظور حفظ اسرارش به لندن برود . خانم قشنگ ! من دوستتان دارم و نوجوان شجاع و بیباکی هستم . همین و بس!
  • زن برنا و فریبا ابتدا نمی دانست چه جوابی بدهد" 208 .

گفتگویی که امثال آن را در ملاقاتهای شمس با آبش خاتون ملکه ی فارس می خوانیم .

اینها شباهتهایی است که در همان صفحات و فصول نخست رمان سه تفنگدار و رمان شمس و طغرا قابل مطالعه می باشد . دیگر اینکه خسروی آنقدر که از ادبیات کلاسیک یا عامیانه فارسی الهام گرفته از ادبیات غربی الهام نگرفته و تاثیرپذیری او از ادبیات غربی در مقایسه با تاثیرپذیری او از ادبیات فارسی محدودتر نشان می دهد . در این بین ، طبع توانای خسروی در پرداخت داستانی جذاب نقش اصلی را داشته است . درست است که " نوشته اند محمد باقر میرزا در نگارش شمس و طغرا تحت تاثیر رمانهای اروپائی ، به خصوص کنت مونت کریستو و سه تفنگدار الکساندر دوما رمان نویس فرانسوی بوده است ، و شاید روح ماجراجویی قهرمانان دوما در قهرمان اصلی او شمس نیز تا حدی منعکس است ، مع هذا توانایی طبع داستان آفرین وی که توانسته رمانی به این تفصیل و گیرایی با آب و رنگ ایرانی بپرورد محل تردید نمی تواند بود" 209 .

مآخذ و پی نوشتها

198 . تاریخچه ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران از آغاز تا کنون ،ص 160.

199. ایالتی است در فرانسه (مترجم ؛ ذبیح الله منصوری) .

200. بر وزن زره یعنی شب کلاه که اینک در تهران هم متداول است (مترجم ؛ ذبیح الله منصوری) .

201. سه تفنگدار ، آلکساندر دوما ، ترجمه ی: ذبیح الله منصوری ، انتشارت گوتنبرگ ، ج1، چاپ سوم ، تابستان 1370 ، ص 3.

202 . همان ، ص 4.

203. همان .

204. همان .

205. همان .

206. سه تفنگدار الکساندر دوما ، تلخیص : هانری روماشل ، ترجمه ی : محمد تقی دانیا ، موسسه ی مطبوعاتی شرق، مرداد 1352 ، ص 90.

207 . سه تفنگدار ، ج1، ص5 .

208 . سه تفنگدار ، آلکساندر دوما ، ص 131.

209 . دیداری با اهل قلم ، ج2، ص 200و201.