مدرنیته ، مولد شریعتی!

العهده علی الشایگان از نوع داریوش شایگان .

هنگامی که وارد فضای مدرنیته غربی می شویم با جهشها سر و کار داریم . مثلا در جهان دکارتی ، تقلیل تمامی معرفت به امر اندیشیدنی نه تنها امکان حضور واقعیت های دیگر را از میان می برد ، بلکه هر گونه رابطه میان جسم و روح و میان روح و ذهن را زائل می سازد . به جای رابطه ی جسم روح ذهن ، به نحوی اجتناب ناپذیر ، نوعی دوئیت عمیق ]استادان جلسه دفاع دکتری اگر بودند یک ساعت بحث سر دوئیت داشتیم[ می نشیند که سبب می شود تخیل خلاق به "فکرت های مغشوش" بدل شود . ]مثلا[ با حذف نقش معرفتی تخیل ، دیگر نمی توان تماس پربار میان سنتها برقرار کرد . جهشها به صورت رسوخ و نفوذ مضمونی خارجی ، در قالب هایی که برای در برگرفتن آن مضمون نامناسب اند خودنمایی می کنند که نتیجه آن ظهور شکل های التقاطی و غول های فرانکشتاین است . و پدید آمدن ایدئولوژی زدگی و زایش تفکر التقاطی در اندیشه کسانی چون علی شریعتی و دیگران از همین جا برمی خیزد ( زیر آسمانهای جهان ، 1393، ص172) .

و اما بنا به مشهور ، در داستان مری شلی ، ویکتور فرانکشتاین موجودی را در آزمایشگاه خود از طریق روشی متشکل از شیمی و کیمیاگری می سازد . شلی در این رمان ، هیولا را دارای دو - سه متر قد ، زشت ، اما حساس و عاطفی به تصویر می کشد . این غول یا هیولا ، تلاش می کند تا در جامعه بشری جا بگیرد ، اما در جایگیری بین انسانها شکست می خورد و بعد از طرد شدن ، به دنبال انتقام از فرانکشتاین می رود .

گریز از مدرنیته؟ غیر ممکن است!

جالب تر اینکه ، ولو روح ندارد ، گریز از مدرنیته ممکن نیست .

هر چقدر هم بگوییم دستاوردهای مدرنیته ، حافظ امپریالیسم و ضامن توسعه ی غرب قوم مدار است ، همه تمدن های عالم به نظر داریوش شایگان باید تابع مدرنیته شوند ، زیرا ارزش دیگری وجود ندارد ]یا باقی نمانده[ که بتوان آن را جانشین ارزشهای مدرنیته کرد . می توان از حقوق مذهبی ، حقوق هندو ، اسلامی ، مسیحی سخن گفت . اما همه ی اینها به حیطه گنگ و نامشخص آرمان و آرزو تعلق دارند . اگر این ادیان قدرت را دست بگیرند ، بی چون و چرا به ایدئولوژی تبدیل خواهند شد . هیچ اثر عملی بر این جهان بینی کهن مترتب نیست و در درازمدت چیزی بیش از سخن پردازی توخالی و کین توزانه نخواهد بود . با این حال ، مدرنیته از بسیاری لحاظ بی جان است . مدرنیته فاقد روح است ، فاقد آن عواطف قوی است که قلب را به لرزش در می آورند (افسون زدگی جدید ، 1397، ص30 و31) .

اختلاف اینقدری هم نباید بد باشد

یک جور خلاف آمد عادت است دیگر ؛ که از جهتی خوب هم شمرده شده . منسوب است به پیامبر (ص) که اختلاف امتی رحمه . فکر هم که می کنیم ، لااقل به تلقی اصحاب آزمایشگاه ، اختلاف ، سنتزگر است . سازنده است ، وقتی تز و آنتی تز به جان هم می افتند !

اینجا به بعد را به قلم شایگان بخوانید : بدون چهار قرن جدایی میان دین و سیاست (سکولاریزم) ، هرگز به مفهوم عرفی دموکراسی دست پیدا نمی کردیم .

بدون نگرش ریاضی گالیله به عالم ، شاهد پیدایی علوم طبیعی نمی بودیم .

بدون داروین و انقلاب زیست شناختی ، از نظریه تطور و تکامل انواع بی خبر بودیم .

بدون فروید و روان شناسی لایه های عمیق ذهن ، ساز و کار سوائق حیاتی و ضمیر ناخودآگاه را نمی شناختیم .

می توان گفت که حرکتهایی این چنین که نسبت به وضعیت پیشین امور جنبه ی منفی دارند ، سازنده آگاهی انسان مدرن هستند (داریوش شایگان ، افسون زدگی جدید ، هویت چهل تکه و تفکر سیار ، ترجمه فاطمه ولیانی ، تهران ، فرزان روز ، 1397، ص26) .

به نظر بعضی کراوات بندها ، روشنفکری محصول غربگرایی است

بسیج سیاسی توده ها با مفاهیمی که خارج از متن سنتهای جامعه قرار دارد اغلب دشوار است . بنابر این روشنفکران می کوشند محتوای ایدئولوژی مدرن را در قالب مفاهیم و صور سنتی عرضه کنند تا توانایی بسیج فکری را بالا ببرند . فعالیت روشنفکران در این گونه جوامع ، کمتر به صورت مشارکت مستقیم در قدرت سیاسی و بیشتر از طریق تاثیر بر افکار عمومی ، به راه انداختن جنبشهای فکری و اجتماعی و احزاب سیاسی و پرورش مردان عمل ظاهر می گردد .

پیدایش روشنفکران جدید در جوامع سنتی خود یکی از مظاهر عمده ی تحول در این جوامع بوده است . روشنفکران در این جوامع ، تحت تاثیر گسترش نفوذ فکری و فرهنگی تمدن غرب رشد یافتند و نخست در حوزه های فرهنگی و فکری و سپس در حوزه اجتماعی و سیاسی اهمیت پیدا کردند ( دکتر حسین بشیریه ، جامعه شناسی سیاسی ، تهران ، نشر نی ، 1385، ص255) .

روشنفکری ایران ، همسن مشروطه

به اعتباری می شود گفت روشنفکری در ایران ، در دوره معاصر ، با مشروطه کلید خورده است .

به نظر حسین بشیریه در بحثی ذیل مدخل " نقش روشنفکران در ایران" (جامعه شناسی سیاسی ، ص257) ، در ایران نقش روشنفکران مدرن به ویژه در آغاز تحول و نوسازی در این کشور از حد ایفای نقش در زندگی سیاسی بسی فراتر می رفت و جنبه ای ساختاری می یافت . روشنفکران از عوامل عمده تکوین ساخت دولت جدیدی بودند که پس از انقلاب مشروطه برقرار شد .

روشنفکر ، بیگانه با واقعیت

اگر این باشد سوال این می شود که پس روشنفکریِ روشنفکر به چیست؟ می شود کسی روشنفکر باشد و بیگانه با واقعیت ؟ شایگان می گوید می شود ، خوب هم می شود . می شود کسی اسم روشنفکر را یدک بکشد ، بیگانه با واقعیت هم باشد ، و ایدئولوگ باشد ، و ایدولوژیک اندیش باشد . و همین باعث می شود تا هیچ بخشی از واقعیت یا همه واقعیت را نبیند .

نظام معرفتی روشنفکر بی تردید نقد است . هنگامی که روشنفکری از تکالیف اساسی اش که عبارت از طرح کردن ، با فاصله نگریستن و درک واقعیتهاست غافل می شود ، به ایدئولوگ بدل می شود . از همین روست که روشنفکران جهان سومی بیشتر ایدئولوژی پردازند تا روشنفکر . اکثر کسانی که نام روشنفکر را بر خود دارند مترجم اند ، زیرا در خدمت نقل و انتقال معرفت مدرن عمل می کنند (داریوش شایگان ، زیر آسمانهای جهان ، مجموعه گفتگوها با رامین جهانبگلو ، ترجمه نازی عظیما ، چاپ هفتم ، تهران ، فرزان روز ، 1393، ص227 . نیز ، ر.ک : ادامه ) .