ظاهرا دگراندیش ها و ادبیات مقاومت

یک تلقی قوی ولو ثبت نشده یا اعلام نشده هست که خوب است فقط مبارزین مسلمانِ زندان کشیده قبل از انقلاب و بچه های جبهه و جنگ آن هم ترجیحا از نوع بسیجی اش و حداکثر سپاهی حق داشته باشند از انقلاب و جنگ بگویند و بنویسند . بقیه را باید فکر کنیم ، یا بررسی کنیم . از کجا معلوم که درست بنویسند ، یا خوب بنویسند! مثلا همین رمان شبچراغ صادقی مثل نوشته شجاعی می شود؟ نمی شود ، اما قرار هم نیست بشود. اگر قرار بشود همه کپیِ هم بنویسند ذوق چه می شود ؟ مشارکت همه در تعصب ورزیدن نسبت به جنگ چه؟ دست کم حالا که دیگر معلوم شده همه باید باشند تا ایران کماکان یکپارچه و مقتدر بماند ، باید چتر خودی بزرگتر شود . باید خوشحال باشیم که به هر روی جمال میرصادقی از رمان شبچراغ (1355) برای ادبیات مقاومت می نوشته . قصه اش این است که :

علی دوستان روشنفکری دارد که داستان نویس اند و نشریه ای به چاپ می رسانند . علی پس از چند سال از زندان بر می گردد و دوستانش را بی انگیزه می بیند . علی زمانی که در می یابد همسرش نیز به او خیانت کرده و فرزندش مرده است دست به خودکشی می زند ؛ فاحشه ای نجاتش می دهد ( علی تسلیمی ، گزاره هایی در ادبیات معاصر ایران ، تهران ، اختران ، 1383، ص113) .

اقلیت لزوما ناتوان نیست

یک جماعت ، یک قوم ، یک ملت و حتی یک امت ممکن است در سطحی و در ترازی اقلیت باشد یا به چشم آید ؛ اما لزوما ناتوان نیست ، هر چند مایل نیستم این سخن نوعی رجز و بی اعتنایی به واقعیت های میدان به چشم آید . سخنم ، تنها تبصره ای است یر این ذهنیت که کم ها کان لم یکن اند. می گویم اقلیت به شرط حقانیت ، نباید از کمی عده بترسد ؛ که : کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره ؛ البته به قول قرآن ، به اذن خدا ، و اینکه : خدا با صابران است .

تعبیری هم هست از امام علی(ع) در این مورد : لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله (شریف رضی ، نهج البلاغه ، تصحیح صبحی صالح ، قم ، هجرت ، 1404، ص319، خطبه 201) . در راه حق و آیین راست نباید از تنهایی وحشت داشت . باید در این راه قدم برداشت و استقامت کرد . در این صورت ، قوای فعاله عالم به مساعدت انسان می شتابند و به پیروزی وی کمک می کنند . کسانی از گوشه و کنار ، در میان مردم ، دور و نزدیک مساعدت می کنند . افکار عمومی ، وجدان مردم آگاه ، تسهیلات و توفیقاتی که در اثر کارهای خیر نصیب انسان می شود . این همه ، همان قوای همراه و مظهر یاری ملائکه هستند . نتیجه آنکه جهان و قوای آن در یاری خوبان و راهروان طریق حقیقت است ( موسی صدر ، نای و نی ، 1397، ص53) .

روشنفکران ، موثر بر مدیران جامعه

بعضا چنین به نظر می رسد روشنفکران فقط حرف می زنند و فقط می توانند حرف بزنند و نقشی در چرخه تصمیم یا عمل ندارند . این در حالی است که دقیق تر اگر بنگریم در موارد زیادی هم روشنفکران گرداننده سیاستمداران به چشم می آیند و اغراق نیست اگر گفته شود خیلی از وقتها روسوها گرداننده روبسپیرها بوده اند.

هاینریش هاینه اندیشمند آلمانی در مورد نقش سیاسی روشنفکران گفته است : به هوش باشید ای مردان گردن فراز عمل! شما چیزی نیستید مگر ابزارهایی ناخودآگاه در دست مردان اندیشه که اغلب در گوشه نشینی و فرودستی کامل ، شما را به تکالیف گریزناپذیرتان گمارده اند . ماکسیمیلیان روبسپیر چیزی نبود مگر دست ژان ژاک روسو ( حسین بشیریه ، جامعه شناسی سیاسی ، تهران ، نشر نی ، 1385، ص255) .

لازمه روشنفکری ، تحصیل باکیفیت

از منظری ، تخصصی خوانی مرجح است بر خوانش میان رشته ای ، چه رسد به خواندن و خوردن هله هوله . شاید دقیق ترش این باشد که بگوییم هر نفر که می خواهد خدمتی کند باید در یک رشته تحصیل با کیفیت و عمیق و تخصصی کند به انضمام مطالعات میان رشته ای همان رشته . محمد طبیبیان یکی از صاحب نظران این مقوله می گوید : روشنفکر باید تحصیل کرده ای با کیفیت در یک زمینه از علوم انسانی ، یا اجتماعی یا حیطه های دیگر علوم باشد که نگاهش به مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به ابزار علمی مجهز باشد ، و گرنه جز اشاعه آشفته اندیشی که از بلایای جوامع امروزی خصوصا جهان سوم است ، دستاوردی نخواهد داشت (محمد طبیبیان ، "از آشفته فکری تا بهروزی و توسعه" ، اندیشه پویا ، سال 13، شماره 94، دی و بهمن 1403، "صص70-72" ، ص72) .

ایدئولوژی ، معنی و شور زندگی

پرونده ای که مثل جبر و اختیار ، مثل قضا و قدر ، مثل سنت و مدرنیته بعید است هیچ وقت پرونده اش به یک سمت بسته شود ، ایدئولوژی در میانه ی ایدئولوژی گرایی یا ایدئولوژی گریزی است ، و اینکه ایدئولوژیک بودن و زیستن ممدوح است یا مذموم .

سعید زیباکلام در این باره می گوید : گفتن اینکه ایدئولوژی ها را باید کنار بگذاریم ، شوخی ای بیش نمی تواند باشد . در خود غرب هم هیچ متفکر جدی و صاحب فکری این گونه صحبت نمی کند . متفکران و فیلسوفان می دانند که ما گریزی از ایدئولوژی نداریم . چون می خواهیم زندگی کنیم ، نیازمند ایدئولوژی هستیم . فقط ارواح و اموات به ایدئولوژی نیاز ندارند (سعید زیباکلام ، خلاف جریان ، 1389 ، ج1 ، ص131) .

نبوغ ایرانی می تواند معجزه کند

این حرف برای وقتی است که انگار به خیلی عوامل توجه می کنیم و احیانا کم می آوریم اما از عنصری چون نبوغ غفلت می کنیم . گفته اند و می گوییم نبوغ ایرانی معجزه می کند اگر مردمی باشد . یعنی بتواند همه را از جایشان بلند کند و حرکت بدهد و راه بیندازد و خصوصا به موضع بیندازدشان . یک نمونه نبوغ ایرانی ، حالا که کفگیر چاه هایمان به ته دیگ خورده و دخل سفره های زیرزمینی مان را آورده ایم ، از آن طرف هم زمین گرم شدنش گرفته ، باران هم قدرتی خدا قهرش گرفته و انگار رفته مرخصی ، قنات است و همتی که مردان قدیم همان ها که بعضی جوانگراها ، باب دندان بازار و تبلیغات پیرپاتال شان می خوانند به خرج می دادند و 60 کیلومتر آب زلال و خنک را دور از تبخیر و تابش آفتاب جنوبی از اقلیمی به اقلیم دیگر می بردند .

قنات یا کاریز ]در خاک ایران[ پدیده فنی نبوغ آمیزی است و سابقه آن به دوران باستان ، بسیار پیش از پایه گذاری امپراتوری ایران می رسد . ]از سر قناعت و[ برای ایجاد قنات ، از منبع آب زیرزمینی در نقطه ای مرتفع ، دالانی شیبدار در زمین کنده می شود که در زمینی کم ارتفاع تر (نزدیک کشتزارهای اطراف) سر باز می کند . آب بر اثر جاذبه زمین ، در تونل جریان پیدا می کند ، به نهرهای باریکی می ریزد ؛ و برای آبیاری یا مصارف دیگر میان کشاورزان تقسیم می شود (همایون کاتوزیان ، ایرانیان ، دوران باستان تا دوره معاصر ، ترجمه حسین شهیدی ، تهران ، نشر مرکز ، 1402، ص8و9) .