منجی قرن بیست و یک
منجی قرن بیست و یک
هنگامی که عرصه بر زندگی و حتی نفس کشیدن بشر تنگ می شود ، وقتی آلام روحی و روانی از حد تحمل بشر در می گذرد ، وقتی زیاده طلبی زورگویان و تمامیت طلبان شکل ظلم فراگیر پیدا می کند ، چنان که شده است ، بشر به ملجئی فکر می کند و چشمِ انتظار به رسیدن فریادرسی می دوزد که به زبان های گوناگون " منجی" اش خوانده اند . منجی ، ناجی غریقی را می ماند که بر کناره ساحل و بر فراز آب های پرتلاطم چشم می گرداند تا هر جا درمانده و گرفتار در گردابی هست به کمک مددخواهان بشتابد .
اندیشمندان دست کم بعضی از آنها مذهب را منجی بشر در شمار آورده اند . شایگان جایی می نویسد : این جمله ی بارها گفته شده ی آندره مالرو همواره مرا منقلب کرده است : "قرن بیست و یکم یا مذهبی خواهد بود یا وجود نخواهد داشت" . و من آن را چنین می گویم : " قرن بیست و یکم یا دارای معنویت خواهد بود یا وجود نخواهد داشت" (داریوش شایگان ، زیر آسمان های جهان ، 1393، ص258) .
توده ای مسلمان
بررسی جنبش چپ در ایران کماکان موضوعی است نیازمند بررسی . اینجا آنچه نیاز به گفتن دارد این است که خمیرمایه ایرانی ، قبل از اسلام و بعد از اسلام ، معنوی و دینی بوده است . این دیگر سخن محرز و متواتری است که اگر در دهه های بیست شمسی و پس از آن احزاب مذهبی یا ملی فعالی شکل می گرفتند ظرفیت های اجتماعی و سیاسی فراوان موجود در جامعه بدان ها معطوف می شد . اما عملا و به هر روی چنین نشد و حتی بچه مسلمانها گرایش به عضویت در حزبی پیدا کردند که مرام کمونیستی داشت اما با توجه به بافت مذهبی و به ملاحظه حساسیت هایی که ممکن بود برانگیخته شود به جای حزب کمونیست نام حزب توده بر آن نهادند . در دهه 20 رهبری این حزب بر عهده سلیمان میرزا اسکندری بود که پیشتر هم از پایه گذاران جنبش سوسیالیسم در ایران شناخته می شد و نیز شوروی او را رهبر جنبش چپ می شناخت . حسین کچوئیان می گوید : "از آقای دکتر رضا داوری شنیدم که سلیمان میرزا نماز می خوانده و من بسیاری از توده ای ها را از اقوام خود می بینم که الآن متدین هستند" (حسین کچویان ، هویت ما ، قم ، کتاب فردا ، تابستان 1392، ص121) .
فتنه یعنی همین که افراطی ها تفریطی می شوند
مهدی نصیری که زمانی نماینده رهبر ( آیت الله خامنه ای) در کیهان و مسئول این موسسه معظم تبلیغاتی بود حالا به یکی از چهره های سفت و سخت تندرو ، این بار صد در صد در خلاف جهت قبلی تبدیل شده . البته ظاهراً ؛ چون در زمانه ای زندگی می کنیم که سیاست مان تحرک چندانی ندارد اما همه چیزهای ظاهرا غیرسیاسی مان سیاسی به چشم می آید . نتیجه اش هم این شده که هر حرفی که می شنوی ، فکر نمی کنی که این همه ی حرف است و بلکه فکر می کنی این بخشی از حرف باید به یک جاهایی بخورد که تو دقیقا نمی دانی و ممکن است اگر بگویی منظور از این حرف چنین است و چنان نیست گوینده بگوید : آدم زنده وکیل وصی نمی خواهد . لازم باشد خودم بلدم حرفم را تفسیر کنم .
می خواهم بگویم معرکه جوری است که رفیق ها رقیب می شوند چجور ! همین مهدی نصیری که می گویم ، زمانی همرزم و زمانی منتقد سیدمرتضی آوینی شده بوده . گویا از 1370 درگیر بوده اند. مسعود ده نمکی که زمانی با سی دیِ انتقادی فقر و فحشا اسمش سر زبانها افتاد و بعد شد کارگردان اخراجی ها ی 1و2و3 ، جایی گفته : یکی از همرزمان آوینی که مظلوم واقع شده مهدی نصیری است . در یک دوره ای بود ک با هم چالش فکری داشتند و اتفاقا خود آقای نصیری برای من تعریف می کرد که اشکال ندارد . ما یک مطلب می نویسیم آوینی جواب می دهد ، آوینی یک مطلب می نویسد ما جواب می دهیم . آوینی گفت : نخیر ، قرار نیست شما همدیگر را بزنید و خودزنی کنید . شما به اندازه کافی دشمن دارید ! (وسط دعوا من نگارنده بخواهم نرخ تعیین کنم ، این یعنی پس بدی هم خیلی طرفدار و مشتری دارد، چرایش را هم خوب نمی دانم) اگرهم نقد درون گفتمانی می کنید درگوشی است ]یا باشد[ ، نه در رسانه و علیه همدیگر (یامین پور ، ماجرای فکر آوینی ، 1398، ص245) .
تقیه برای حفظ وحدت است
لابد شما هم مثل من برای خودتان تعریفی از تقیه دارید ، که در جای خود محترم است . آدمی عامی مثل من می گوید تقیه برای حفظ جان است . اما در مطلبی از مرحوم مهدی بازرگان – اولین نخست وزیر و الیته نخست وزیر موقت انقلاب اسلامی در ایام پیروزیِ بعد از بهمن 1357 – می دیدم که تقیه را برای حفظ وحدت دانسته بود و در سایه آن خسارت ندیدن مسلمانها :
غرض از تقیه – که از سنت های شیعی است – اولاً احتراز از جدایی و افتراق شیعیان از دیگر مسلمانان اهل توحید پیرو ابراهیم بوده . امامان ما نمی خواسته اند بر سر اختلاف فقهی و جزئی یا بینش متفاوت سیاسی نسبت به حکام سماجت و خصومت از طرفین به خرج داده و وحدت امت فدا شود . ثانیاً ضرورت داشته است که در برابر نادانی و تعصب های جاهلانه یا قدرت پرستی های خصمانه ، پیروان مکاتب ، بیهوده به هلاکت و خسارت نیفتند (مهدی بازرگان ، دروغ و نقش آن در دین و دنیای ما ، تهران ، کویر ، 1394، ص 95) .