در صحنه بودن سخت است
در صحنه بودن سخت است
غیر از مردم صحنه ی کرمانشاه که همه روزه و همه ساله و همیشه در صحنه اند – و کربلا که می رفتیم موقع عبور از مسیر کناره ی صحنه ذکر خیرشان کردیم – در صحنه بودن بقیه ی ما مردم مراقبه ی دائم می خواهد که کار سختی است در زمانه ای که مشکلات مختلف خصوصاً آنچه به اعاشه برمی گردد و اداره معیشتِ رو به گرانی ، ذهن و ضمیر آدم ها را چاکر خود گردانیده است دربست ، تو راهی هم سوار نمی کند . و یک از هزاران که باید بدانیم و به قدر وسع در بهبود شرایط بکوشیم این است که فلانی ، موثر و تقریباً ناشناخته ، بچه ی اُلنگه ی تهران بوده و – به قولی - مشکلات روانی هم داشته .
نام اصلی اش علی مرادخانی اُلنگه ای ]یا ارنگه ای ؟[ می باشد و در سال 1305 به دنیا آمده است . النگه نام دهی است در اطراف تهران . وی از شاگردان مرحومان آیت الله سیدمحمد هادی میلانی و امام خمینی بوده و بعد از پیروزی انقلاب ، مسئولیت حاکم شرع در دادگاه انقلاب مشهد را بر عهده داشته است . نیز نماینده مشهد در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بوده است . وقتی آیت الله ]سیدعلی[ خامنه ای بعد از درگذشت آیت الله ]سیدمحمود[ طالقانی به امامت جمعه تهران منصوب شد از روی حسادت اعلامیه اعتراضی تندی صادر نمود . تعادل روانی نداشت ( سیدجلال الدین قیامی میرحسینی ، ده چهره ده نگاه ، چ1، 2 مجلد ، مشهد ، خانه آبی ، 1385، ج2، ص417و418) .
شیخ علی تهرانی 27 مهر 1401 درگذشته است .
نفوذ ، همیشه یک واقعیت بوده
در مقاله ای به نام " جاسوس هزارچهره" ، سخن از عباس شهریاری نفوذی ساوک در حزب توده رفته است :
- انگیزه شهریاری از رهبران حزب توده برای همکاری تمام عیار با ساواک ؛
- اهل خوزستان ، سیه چرده ، موهای کم پشت ، جلوی سر طاس ، عینک قطور و دید مورب : "هیچ فرضی قادر به تبرئه این شخص نیست" ( هشدار حسن ضیاء ظریفی از زندان در باره شهریاری ) ؛
- چند مرد و زن مسلح یک مرد عصا به دست اما میانسال را در کوچه ای فرعی در خیابان پرچم تهران (در محله ستارخان) به گلوله بستند و گریختند . قربانی عباس شهریاری معروف به "مرد هزار چهره" رهبر تشکیلات حزب توده در ایران بود (ر . ک : علی ملیحی ، " جاسوس هزار چهره" ، اندیشه پویا ، س13، ش94، دی و بهمن 1403، "صص74-80" . نیز ر. ک : قاسم شفیع نورمحمدی ]نویسنده کتاب جاسوسی در حزب[ ، " در اسناد اشتازی اسمی از شهریاری ندیدم" ، اندیشه پویا ، همان ، ص81و82).
تغییر احساس تدریجی است
افرادی که به تئوریها مسلط هستند ، با ظاهری کاملا مشروع و مورد تأیید ، در جاهای مناسب ، به خوبی جاسازی شده اند و خود را بی خطر ، بی اهمیت و مورد ]یا قابل[ اعتماد نشان می دهند و نقش خود را آنقدر هنرمندانه و زیرکانه ایفا می کنند که هیچ گاه از سوی اداره کنندگان جامعه مورد تردید قرار نمی گیرند . آنها جزئی از خودمان می شوند و در همه برنامه ها شرکت می کنند . فقط ناگهان متوجه می شویم که از یک عده خوشمان می آید و از عده دیگر متنفریم . یک وقت در مورد یکی شعار مثبت و روز دیگر شعار منفی می دهیم . جالب ترین و مهم ترین نکته این است که همیشه خیال می کنیم که این واقعا خود ما هستیم که از یک گروه بدمان می آید و هرگز به این فکر نمی افتیم که شاید به وسیله کسانی که خود را به ساده لوحی و یا دوستی با ما زده اند ، به این "خوش آمدن ها" و " بدآمدن ها" برانگیخته شده ایم (فرامرز رفیع پور ، آناتومی جامعه مقدمه ای بر جامعه شناسی کاربردی ، چ1، تهران ، انتشار ، 1378، ص131) .
مشت نمونه خروار آموزش عالی
در گزارشی از وضعیت یک دانشگاه که نسبتا سرشناس هم هست چنین فهمیده می شود که به رغم شناخته بودن و مورد توجه بودن توانسته است همچون یک دانشگاه خودمختار عمل کند . با توجه به همین نمونه می توان ظن قوی بُرد که دهها دانشگاه دیگرِ نه چندان مشهور می توانسته اند با خودمختاری بیشتری عمل کنند و با این وصف نباید چندان از فقدان رونق تحصیل واقعی و پژوهانه در دانشگاهها و از قلت اثر آموزش عالی در امور دولت و ملت و حل چالشها تعجب یا گله گذاری کرد .
تا کنون هیئت مؤسس این دانشگاه ، پرونده هیچ واحدی از واحدهای تأسیس شده دانشگاه را مطابق مادۀ 9 اساسنامه دانشگاه و نیز بند "و" ماده 152 قانون برنامه توسعه سوم ، به شورای گسترش آموزش عالی برای صدور مجوز تأسیس ارسال نکرده است . با این وصف هیچ یک از مراجع قانونی ، قضایی و ذیصلاح کشور ، به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی هیچ اعتراض یا اقدام قانونیی نکرده اند ( سعید زیباکلام ، خلاف جریان ، 1389 ، ج1، ص120و121) .
آفتابه لگن هفت دست ... ، یک پژوهشگاه
شنیدن یا خواندن خبر این قبیل تبخترها هم اشمئزازآور است چه رسد که خدای نکرده کسی در صحنه و ملموس ، آن را به خود یا دیگری ببیند ، آن هم در جایی که امید می رفته است آدمیان از صدر تا ذیل محیط فضل و آداب شده باشند .
خانم محققی از خارج به کشور آمده بود تا اطلاع بگیرد از شرایط کار در ایران . پس از مدتی موفق شده بود از مدیر یک پژوهشگاه وقت ملاقات بگیرد . به هنگام حضور مجبور بود در پایین اتاق و در پایین یک میز کنفرانس بزرگ بنشیند . رئیس مرکز با تبختری در کنار میز تحریر بزرگ خود که در آن سوی میز کنفرانس بود وی را می پذیرد . رفتار و صحبتها چنان با تبختر بود که آن پژوهشگر از ایرانی بودن خود شرمسار می شود . این رفتار از یک رئیس در جمهوری اسلامی ، که پس از گزینش های اخلاقی انتخاب می شود قاعده است نه استثنا . با خود می گفتم آیا این ما هستیم که ادعای به ثمر رساندن یک انقلاب فرهنگی را داریم؟ این ما هستیم که ادعای ادب اسلامی می کنیم؟ این ما هستیم که خود را وارث بزرگانی چون ابوریحان می دانیم؟ (منصوری ، توسعه علمی ایران ، 1382، ص249) .
در کنار کهنه سربازها ، سرباز های جوان لازم اند
نه شوریِ با تیر زدن سایه پیشکسوتها به بهانه بخشنامه هایی که به اقتضای اختیارات رؤسا زیرپا گذاشته می شود ، نه بی نمکیِ اکتفا به همانها که کار را بلدند و حالا دیگر کهنه سربازند تا سرباز تازه نفس! اعتدال چه بدی داشت که یک بار نکردیم ؟ لطفا نفرمایید یک بار که اعتدالی ها آمدند . آنها هم جناحی بودند از چند جناح کشور که جناحی آمدند و جناحی رفتند . مرادم آن است که ای کاش اعتدال ، سیستمی می شد به جای فقر و فساد و تبعیض که سیستمی شده دیگر ! و ما را در لاک های کهنه محبوس نگه داشته است . بخشی از سیستم ، آموزش عالی است .
طرز فکر حاکم بر دانشگاه ها اجازه تزریق خون جدید به نهادهای علمی را نمی دهد . هر گونه کوشش برای تحرک کیفی یا با بی توجهی مواجه است ، و یا به بهانه هتک حرمت و بی احترامی به نیروهای داخل کشور با مخالفت روبرو می شود . ما نیروهای داخل متوجه نیستیم که برای تربیت نیروی جوان و نیز برای جنگ با عقب ماندگی موقعیت " سربازهای پیر" را داریم که از قبل شکست مان تعیین شده است ( ر. ک : دکتر رضا منصوری ، توسعه علمی ایران ، چ2، تهران ، اطلاعات ، 1382، ص119) .
خود برتر بینی و بی اعتمادی
نمی خواهم در انگیزه هایی بپیچم ، که شاید در جایی یا تا وقتی توجیه پذیر بودند . شاید هم نبودند ، چون ظاهرا مبتنی بر نظریه های رسیدگی نشده ای چون " تعهد تخصص می آورد" پیش می رفتند ..می خواهم بگویم در فراز و فرودها باید به سمتی می رفتیم که کار به دست اهلان و محرمان به معنای مستفاد از عیار و تبیین درست و نه سطحیِ تخصص و تعهد بیفتد که چنین نشد و امضاها غالباً در اختیار کسانی ماند که حداکثر به معنایی اخلاقی و اعتقادی خوب بودند و نه به معنای همه جانبه ی صلاحیت .
وقایع و تجربیات منجر به سقوط ]ابوالحسن[ بنی صدر و پس از آن موجب شکل گیری بیشتر خواسته های روحانیون و مشخص تر شدن اهداف آنها شد . آنها به این نتیجه رسیدند که خود باید قدرت را در دست گیرند و از روشنفکران و متخصصین مسلمان زیر نظر و طبق دستورات خود استفاده نمایند و این در واقع یک مرحله دیگر در تجزیه نیروها و گزینشی بسیار حساس و سرنوشت ساز بود . در این مرحله فقط آن دسته از متخصصین مسلمان حاضر به پیروی مطلق از روحانیون می شدند که روحانیون از نظر شخصیتی بر آنها احاطه داشتند و این رویکرد پیامدهایی داشت ، از جمله اینکه بسیاری از روشنفکران مستقل خود را از صحنه کنار کشیدند . از طرفی متخصصین جوانتر هم پس از کسب تجربه ، شناخت و استقلال شخصیتی ، اقداماتی انجام می دادند و می دهند که فراتر از محدوده انتظارات و تشخیص روحانیون مافوق شان باشد . لذا آنها نیز پس از مدتی کنار گذاشته شده و می شوند . به عبارت دیگر در اینجا مکانیزمی به کار گرفته شده که می تواند محدود کننده قدرت تفکر و بینش باشد ؛ بدین معنی که هر کس از یک حد بیشتر فکر و رفتار کند کنار گذاشته شود (ر. ک : فرامرز رفیع پور ، توسعه و تضاد ، 1377، ص118) .