تقسیم دوباره کار و مسئولیت
تقسیم دوباره کار و مسئولیت
نمی دانیم نقش دقیق سازمانهایی مثل " برنامه" و بودجه در کشورچیست.اما به نظر می رسد همه نهادهایی که به نحوی مستقیم یا غیر مستقیم در کار برنامه ریزی و تصمیم سازی و تعیین سمت و سوهای اصلی کشورنقش دارند باید تصمیم هایشان در همچین جایی جمع بندی و تبدیل به برنامه های مشخص و دقیق اجرایی شود.
مثلا این سازمان است که باید در تحقیق ها و کارشناسی های مرتبط با طرح و برنامه یا سیاست نویسی و ضابطه گذاری اجرایی امور، استفاده از تجربه های موفق کشورها را در زمینه های گوناگون خاصه امور فراوانی که در آنها لنگ می زنیم، پیش بینی کند و به آن اهتمام نماید.در این تاملات است که معلوم می شود کشورهای موفق در برخورد با تجربه های خود، در استفاده از تجربه های پیشکسوتان و بازنشسته ها ، در تنظیم رابطه نسل قدیم و جدید ، ...به چه ترتیبی عمل می کنند. در کشور ما به بهانه سرگرمی و ژورنالیسم و امثال اینها مختصر رابطه احترام آمیز باقیمانده در خانواده های ایرانی بین پدر و پسر یا مادر و دختر به طرق مختلف تخریب می شود. راه افتادن چالش کولر و تحقیر پدرهایی که زور می گویند و پسرهایی که مظلوم اند ، نتیجه فرزندسالاری است یا مدرنیته، تاثیر کلام پدررا که اگر به زعم آدمهای مدرن ، آزادی فرزند را محدود می کرد، امنیت زندگی و شغلی او را تامین می کرد، به صفر می رساند چرا که در کنار چنین چالشی ، چالش های کوچک و بزرگ بسیاری تکمیل کننده این پازل مخرب اند. جایی می خواندم که در آلمان – به عنوان کشوری نسبتا موفق – به بازنشستگان به عنوان سرمایه ای که نباید راکد بماند نگریسته می شود و چیزی به نام بازنشستگی نداریم و این موضوع تا روزی که بازنشسته زندگی می کند به شکل دوره ای و تدریجی و نه ناگهانی و در سن جوانی یا میان سالی ، صورت تحقق به خود می گیرد.
وقتی پدرها از اداره بازنشسته می شوند و وارد به دوره ای می شوند که به رغم دوبرابر شدن هزینه ها به عنوان پدربزرگ و بزرگ خاندان ، تنها نیمی از حقوق و مزایای دوران اشتغال را دریافت می کنند و نمی توانند از عهده تمنیات روبه تزاید خانواده و فرزندان برآیند و وقتی در خانواده نیز به همین علتها علیل می شوند و وقعی به تجربه ها و خیرخواهی آنها نهاده نمی شود، بچه ها دیگر آن آقا بالاسر زورگو اما دلسوز و تامین کننده را ندارند، اما خودشان هم به وادی مسئولیت گریزی و تنبلی و زیاده خواهی بدون زحمت می غلتند و نمی دانند از آزادی و بلکه لجام گسیختگی به دست آمده چگونه استفاده کنند. نتیجه این می شود که حتی از عهده کارمندی یا کارگری به قدر تامین حوائج اولیه مثلا کرایه خانواده هم برنمی آیند و باز آنهایند که فراموش می کنند روزگاری را که نسل پیش می گفت نابرده رنج گنج میسر نمی شود و دست کم: بروکار می کن مگو چیست کار؟ ما این حرفها را در سرمشق خوشنویسی هایمان و صدجای دیگر می آموختیم.و امروز دیگر آن نهادهای آموزش دهنده گویا تعطیل شد ه اند و جایشان را غوغای اغواگر اینترنت و ماهواره و گوشی و فضای مجازی گرفته است. نسل امروز استاد هدر دادن وقت است و من حتی نظام نوین کشور را نوجوان نوخطی می دانم که عقل آن به قدر چهل سالگی اش قد نکشیده است و در چنبره ندانم کاری و آسیبهای اجتماعی و چالشهای اقتصادی و فرهنگی گرفتار است.
روزگاری فکر می کردم حتی اگر آموزش و پرورش به تصریح قانون اساسی رایگان نبود ، باید نظام به هر لطایف الحیلی بورس ثروت راه می انداخت و به اتکای آن بورس باکیفیت ترین تحصیل را برای دانش آموزان به وجود می آورد. حال می بینم متاثر از سوء مدیریت و فشارهایی که از طرف کشورهای بدخواهمان به ما تحمیل می شود، تنها برای سیرکردن شکم دانش آموزان کلی دردسر را باید از سر باز کرد. دانش آموزی که نمی داند آیا همه کشورهایی که رفاه و تحصیل وسوسه کننده دارند استعمارگرند و با چپاول دیگر ملتها به جایی رسیده اند یا بسیاری از این کشورها نان تلاش و تدبیرشان را می خورند؟ او جوان که می شود باید برای گرفتن یک وام ساده 10 میلیونی ، دو ضامن کارمند فراهم کند تا اگرجرئت کردند و در روزگار مسئولیت گریزی جوانها ضامنش شدند، هر وقت قسطش را نداد که نمی تواند بدهد چون بیکار است ، ضامنهایش را بکشندپای تسویه. یعنی دوباره باید دست به دامن کسانی شود که بنا بر تخریب آنها داشته است. ظاهرا سازمان برنامه و بودجه و امثال آن باید قبل از بودجه به فکر برنامه برای کشور باشند. کشوری شده ایم که هر بادی برایمان حکم باد موافق را پیدا کرده ، چون نمی دانیم مقصد معین مان کجاست. اسمش را هم گذاشته ایم تبدیل تهدید به فرصت. این وسط یک تهدید فراموش شده یا نادیده گرفته شده ای داریم و آن در جنب بیکاری خیل بیکاران نخبه، چند مسئولیتی بودن بسیاری از مدیران و کارشناسان در بخشهای گوناگون است و ظاهرا باید فکری هم به حال مسئولیتهایی شود که اعطا شده ، اما مترتب بر آن کسی از کسی در باب مسئولیت محوله و نقصانهای آشکار گزارشهای گول زننده نمی پرسد. کاش می شد به هر نفر مسئولیتی سپرده شود و به شکل دوره ای گزارش همان مسئولیت مطالبه شود.