امروز کدام ديروزيم

 در نظر امروزیان ، تاریخ منبعی است که انسان نه تنها از آن معرفت و شناخت حاصل می کند بلکه دیانت خود را نیز از آن به دست می آورد.


با چنین طرز تاریخ نگری آنچه انسان امروز از تاریخ می تواند آموخت ، شناخت خویش و معنی حیات خویش است . با یاد این معنی ، تاریخ خاطره ای می شود که انسان نه فقط به آن شعور دارد بلکه بدان زنده است. 
و هنگامی که این خاطره آنقدر به عقب بازمی گردد که کم وکیف و طول و عرض زمان در آن به هم می ریزد و مفهوم معمول زمان در زوایای ازلیتی بی آغاز و انجام معلق می ماند به مرزهای اسطوره می رسیم ؛ کلمه ای معرب که از واژه یونانی هیستوریا گرفته می شود. کلمه ای که بازمانده آن در انگلیسی Story است: داستان و حکایت در زبان فرانسه histoire تاریخ و حکایت معنی می دهد و خود به معنی جستجو، آگاهی و داستان گرفته شده است. در نقل باستانی داستان آفرینش مبتنی بر اساطیر ایرانی ، کل آفرینش و بلکه عمر آفرینش 12 هزار ساله است و در 4 دوره 3 هزار ساله قابل بررسی است: 
3 هزار سال نخستین خود به 2 قلمروی اورمزدی و اهریمنی تقسیم می شود. در 3 هزار سال دوم از آفرینش پیش نمونه های گیتی ، در 3 هزار سال سوم از حمله اهریمن ، سرنوشت پیش نمونه ها، نخستین زوج آدمی و سپس فرمانروایان و رویدادهای سلسله پیشدادیان 3 و کیانیان 4 و در 3 هزار سال چهارم از آمدن زرتشت ، فرزندان موعود او و سرنوشت پایانی جهان سخن به میان می آید. 
به نظر دکتر شریعتی ، اساطیر بزرگترین جلوه احساس کمال مطلق طلبی و جهان دیگرخواهی انسانند: مجموعه شخصیت ها، مظاهر، زندگی ها، احساس ها، پیوندها و پیوستگی ها در حد اعلای کمال که چون در روی زمین وجود نداشته ، انسان برای اشباع آن نیاز و دلهره دائمی و وسوسه دائمی و آرزوی دائمی در ذهن می ساخته و بعد همین سمبل ها، مظاهر، رب النوع ها و الهه ها را می پرستید. انسان اساطیری برای خدایی بهار و تابستان ، خدای بهار و تابستان ، رپیشوین را طراحی کرد. به عقیده زرتشتیان ، اهورا مزدا در زمانی از روز که متعلق به رپیشوین است قربانی کرد و از آن آفرینش به وجود آمد. در پایان جهان نیز در زمان رپیشوین است که رستاخیز به انجام می رسد؛ بنابراین او فقط سرور زمان اولیه نیست بلکه سرور زمان بازسازی نیز است. او همه ساله فعال است.
هر وقت که دیو زمستان به جهان هجوم می آورد، رپیشوین در زیرزمین پناه می گیرد و آبهای زیرزمینی را گرم نگاه می دارد تا گیاهان و درختان نمیرند. بازگشت سالانه او در بهار بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که وی بر آن سرپرستی خواهد داشت ؛ هنگامی که سرانجام شر مغلوب شود و فرمانروایی خدا بر زمین آشکار شود. چنین برمی آید که داستان رپیهوین در واقع صورتی برگرفته و به رنگ زرتشتی درآمده اسطوره بسیار کهن رفت و بازگشت یا مرگ و رستاخیز محصولات گیاهی باشد که در آن یک ایزد نگهبان محصول ، هر پاییز به زیرزمین فرو می رود و در بهار دوباره بر می دهد. صورت مشهور دیگر این اسطوره در سنت ایرانی ، افسانه سیاوش یا سیاوخش است که به اوستایی کوی سیاورشن خوانده می شده است. 
از خون فرو ریخته سیاوش بر خاک بی حاصل گیاهی سر برمی آورد: 
فروریخت خون سر پربها 
به شاخی که هرگز نروید گیا 
خدای باران ، تیشتریه بود که شخصیتی مفهوم دوگانگی یا ثنویت دینی و تبیینی نداشت. وی نیروی نیکوکاری است که در نبردی گیهانی با اپوشه (اپوش) دیو خشکسالی که تباه سازنده زندگی است درگیر می شود. 
تیشتر، ستاره تابان و شکوهمند، نخستین ستاره و اصل همه آبها و سرچشمه باران و باروری است. اهوره مزدا 14 که در نبرد تیشتر با اپوشه ، فریاد برآوردن تیشتر به درگاه او خدای خدایان را شنیده بود، خود برای تیشتر قربانی کرد. تیشتر که نیروی قربانی بدو قوت بخشیده بود از کارزار پیروز به در آمد و آبها توانستند بی مانع به مزارع و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خاستند به این سو و آن سو راند و باران های زندگی بخش بر هفت اقلیم زمین فروریخت. 
و در کنار خدای باران ، ناهید هم خدای آب و باروری بود. در ایران ، ایزدبانو اردی وی سورا 16 آناهیتا، یعنی آبهای نیرومند بی آلایش سرچشمه همه آبهای روی زمین است. او منبع همه باروری هاست. 
ناهید ایزدبانوی محبوب مردم در بسیاری از سرزمین ها شد. از جمله در ارمنستان ، زندگی بخش ، مادر همه خردها، خیرخواه همه نژاد بشر، دختر ارمزدای بزرگ و نیرومند توصیف شده است. 
برای آن که آدمیان بر سر آب یا هر چیز دیگر نزاع نکنند، بهرام خدای جنگ و پیروزی وجود داشت. بهرام تعبیری است از نیروی پیشتاز و غیرقابل مقاومت پیروزی. او بر شرارت آدمیان و دیوان غالب می آید و نادرستان و بدکاران را به عقوبت گرفتار می کند. او در شمال شرقی سوریه ، گوماگنه 19 ، در ارمنستان ، وهگن ، در میان سکاها، وزلاگن ، درسغد، وشغن و در خوارزم ، ارتگن خوانده می شود. و خدای خدایان ایرانی در دوران اساطیری و پیش از ظهور ادیان اهورامزدا یا سرور داناست. 
ایرانیان از اقوام آریایی اند و قدیمی ترین نشانه ای که از نام سرزمین آریایی ها باقی مانده در اوستاست که اسامی 16 کشور مسکن اقوام مزبور را بدین شرح عنوان می کند: 
1- آیران واج = مملکت آریان ها 2- سوغده = سغد 3- مورو = مرو 4- باخذی = باختر 5- نیسایه که بعضی آن را با محلی در دوفرسخی سرخس و برخی با نیشابور تطبیق می کنند 6- هرایو = هرات 7- فرای کرت = کابل 8- اورو = توس یا غزنه 9- وهرگان = گرگان 10- هرهوواتی = رخج در جنوب افغانستان 11- ای تومنت = وادی هیلمند یا هیرمند 12- رگ = ری 13- شخریا چخر = شاهرود 14- ورن = صفحه البرز یا خوار 15- هپت هندو = پنجاب هند 16- ولایاتی که در کنار رودخانه رنگاست و سر یعنی مدیر ندارد معلوم نیست کجا بوده است. 
مرحوم معین که آریایی ها را هندو ایرانی و طایفه ای از هند و اروپاییان می داند که در عهدی بسیار کهن با هم می زیستند، یادآور می شود که بعضی دانشمندان آلمانی آریا را به همه هند و اروپاییان اطلاق کرده ، کلیه مردمان مذکور را به 8 شعبه تقسیم کرده اند. یکی از شعبه آنان شعبه آریایی خاص یا هند و ایرانی است که خود 3 قسمت شده اند: قسمتی به هند رفته اند و قسمتی به سرزمین وسیعی که امروزه موسوم به نجد ایران است آمده و چون خود را دیریان می نامیدند اسم خود را بدین نجد دادند. قسمت دیگر در ازمنه بعد از آسیای وسطی به طرف اروپا رفته در نواحی مختلف منتشر شدند.

 

 

اساطیر، بزرگترین جلوه احساس کمال مطلق طلبی و جهان دیگرخواهی انسانند

پرواضح است که دستیابی به اطلس انتشار اقوام ایرانی نیازمند پژوهشی گسترده و دراز دامن و خارج از گنجایی این مقال است . اما نمی توان کتمان کرد که هر ایرانی وقتی به عنوان نمونه درمی یابد که سرمتها مانند اسکوت ها اقوام ایرانی و شاخه ای از سکاها بوده اند که تا سده سوم میلادی در کناره شمالی دریای سیاه و در شرق رود دن - جاری در منطقه میانی روسیه و اروپای شرقی - می زیسته اند از این که ملتی ریشه دار و صاحب سلسله النبی شناخته شده برای جهانیان است بر خود می بالد. سندی ها که ساکنان صغد یا سغدیا یا سغدیانا- ناحیه ای در آسیای مرکزی بین رودخانه های آمودریا [جیحون] و سیر دریا [سیحون] مطابق نواحی سمرقند و بخارا - باشند، مردمانی ایرانی الاصل بوده ، دست کم از زمان داریوش اول هخامنشی تابع دولت ایران بوده اند. قوم سکه که امروز نامشان در نام سگستان و سجستان و سیستان ما باقی مانده همراه با زبانشان از ختن در ترکستان شرقی چین تا جیحون در مناطق بالادستی آمودریا و هامون در سیستان حضور داشته اند و در آن سو، در قلب اروپای امروز قوم کروات از ریشه های خود در ایران باستان سخن می گوید. کروات ها می گویند نیاکان ما از غرب ایران باستان به اروپا مهاجرت کرده اند. بیراه نیست که به نظر آرنولد توین بی ، هردوت مورخ یونانی اهل هالیکار ناسوس ، هنگامی که زاده شد رعیت امپراتوری ایران بود، یعنی پیرامون سومین نسل پس از آن که بنیانگذاران امپراتوری ایران قلب بر قدیم را از دره سند در خاورتا کوه المپ در باختر، یگانگی سیاسی بخشیده بودند؛ اما نکته و بلکه مهمه بزرگ در این میان آن است که این جهانگستری بر جاذبه های معنوی متکی بوده است ، به گونه ای که اگر بخواهیم در برابر روح گیتیانه و جهان بین یونانی رومی ، روح دیگری بگذاریم ، می توانیم در میان اقوام آریایی به معنای عام از قوم هند و ایرانی یاد کنیم که از همان آغاز تمدن خویش دارای روح و بینش دینی بوده است. 
اوستا و ودا یعنی کهن ترین کتابهای دینی جهان از درون این روح و بینش آمده اند و در کنار ایلیاد و ادیسه می توانند ناهمسانی های ژرف میان بینش هستی نگر هند و ایرانی و جهان بینی یونانی و رومی را نشان دهند.نیچه می گوید: «ایرانیان نخستین کسانی بوده اند که تاریخ را با تمامیت و عظمتش اندیشیده اند و مقصود او اندیشه گشت و واگشت دایره وار زمان کیهانی و چرخش و واچرخش چرخ کیهانی است که ایرانیان اندیشیده اند و محور اندیشه ایشان از زرتشت تا خیام و حافظ بوده است. این اندیشیدن به تاریخ کیهان که قول به زمان کیهانی ، زروان یا زمان اکرانه یا بیکرانه است - با تمام عظمتش از بینش باستانی دینی سرچشمه می گیرد که در قوم هندی و ایرانی بسیار قوی بوده و سرانجام در هندی به صورت روح حکیمانه و در ایرانی به صورت روح شاعرانه پدیدار شده است. 
اما در جهان یونانی - رومی ، این بخشی از نظام اجتماعی است و با دولت یگانه است . در روم کاهن بزرگ یا کنسول یا قیصر یکی است و دین وسیله ای است در دست فرمانروایان. 
گرچه ایرانیان در دوران پیش از ادیان هم قائل به اراده ای ماورایی بوده اند در هیچ یک از مذاهب باستانی ایران اعتقاد به تقدیر و قدرت و سختی سرنوشت به اندازه آیین زروان نیست. زروان خدای زمان است . از نوشته های عصر ساسانی برمی آید که او خدایی سخت مورد ستایش توده مردم بوده است . به عنوان خدای زمان ، ذات او جاودانگی است و به عنوان خدای مکان ، همه آفرینش در اوست و بیکرانه است و جز او ذاتی بیکرانه نیست. سرچشمه هستی ، بن مایه ماده ، زمان ، قرار کیهانی و سرنوشت است. او هستی کل است و منشایی ندارد و خود منشاء همه چیز است. 
هیچ کس نمی تواند بر او برآشوبد و بر وی فرمانروا شود. خرد و قدرت او نیز بیکران است. خدای مرگ ، خدای داور، خدای قرار و نظم ، خدای تاریکی و روشنی و خدای سرنوشت است ؛ اما چون بیکرانه است برای هیچیک از آفریدگان او حتی خدایان قابل شناخت نیست. از زروان بیکران ، زروان کرانه مند با 9 هزار سال درازا پدید می آید که طی آن ، میان هرمزد یا اهورا مزدا و اهریمن که دو فرزند زروان بیکرانه اند نبرد درمی گیرد و با پیروزی هرمزد بر اهریمن ، پس از 9 هزار سال نبرد دوران زروان کرانه مند به سر می رسد. 
با پدید آمدن زرتشت ، کیشی که او آورد به صورت دین رسمی و آشکار و آیین مقبول دربار درآمد و پرستش زروان در میان توده های مردم باقی ماند؛ اما بتدریج در قومی که همواره بن مایه های معنوی اندیشه اش را می آکند، انشعاب هایی پدید آمد. به عنوان نمونه تورانیان که نسب به تور یکی از 3 نسل فرزند فریدون پادشاه ایران باستان در عهد پیشدادیان می رسانند از این منظر مورد مطالعه دکتر دادخدا سیم الدینف ، رئیس پژوهشگاه زبان و ادبیات فارسی آکادمی علوم تاجیکستان قرار گرفته اند. 
وی که با مراجعه به کهن ترین متن تاریخی و فرهنگی ایران ، اوستا، به ریشه یابی واژه تور پرداخته و به معنای چابک سواران رسیده می گوید: این قوم که از میان اقوام ایرانی برخاسته اند و به احتمال قریب به یقین همانهایی هستند که در تاریخ به سکایی ها شهرت یافته اند، به آیین میترا گرایش داشتند و به دلیل گرویدن قوم ایرانی به آیین زرتشت در جبهه مخالف این دین جدید قرار گرفتند 43 میترا، از میژه ، مژ، متر و در نهایت مهر گرفته شده که نام دیگر خورشید است و در آیین زرتشتی یکی از ایزدان بزرگ و نیرومند است: مهر هر روز پگاهان بر گردونه زرین خویش ، از کوه سپند و آیینی البرز برمی آید و آسمان را درمی نوردد و با هزاران چشم خانمان های آریایی را می نگرد تا مبادا کسی به کژی گراید و پیمان بشکند. در روزگاران بعد مهر با خورشید که او نیز زرینه ای است آسمانپوی درآمیخته و یکی شده است. 
آیین مهر یا میترائیسم در روزگار اشکانی از ایران به باختر زمین رفته است و در زمانی کوتاه آیین فراگیر و رسمی در پهنه جهانشاهی روم شده است.